با سلام،خانمی 24 ساله هستم،دوساله ازدواج کردم، شوهرم شش سال از من بزرگتر است،متاسفانه در این دو سال مدام با شوهرم بحث و دعوا داشتم،تمام دعواهای ما سر خانواده ایشان بود،شوهرم قدرت نه گفتن به خواهرها و مادرش ندارد، احساس می کنم بیشتر از آنها می ترسد،چون بردار شوهرم که پسر بزرگتر خانواده است رابطه زياد خوبي با آنها ندارد و مدام پشت سر او حرف می زنن.حتی شوهرم حاضر در جمع خانوادگیشان منو محل نذاره تا اینکه خواهرها و مادر شوهرم از اون راضی باشن .تمام مسافرتها و گشت و گذار ما باید با آنها باشد،اگر هم قرار باشد به تنهای بدون حضور آنها برویم شوهرم باید خیالش بابت اینکه آنها ناراحت می شوند یا نمی شوند راحت باشد.خانواده شوهرم فقط و فقط جمع خانوادگی خود را قبول دارند،احترامی را برای داماد و عروس قائل نمی شوند،خواهر شوهرام مدام از شوهراشون بدگویی می کنن،برادرشوهرام به خانماشون اصلا از نظر عاطفی رسیدگی نمی کنن و مدام مورد بی احترامی قرار می گیرند،متاسفانه رابطه شوهرم با من وقتی خوبه که احترام زیاد از حد به خانوادش بذارم و انهارو از تمام امور زندگیم با خبر کنم،چیز زیادی که منو رنج می ده اینه که در مقابل خانوادش از من هیچ حمایتی که نمی کنه هیچ بلکه با کم محلی و غرولند کردن من، مامان و خواهرانش رو متوجه می سازه که آنها بیشتر اهمیت دارن تا من،واقعا تحملم تمام شده،از همه جا درمونده شدم،به نظر شما این رفتاراي شوهرم درست شدنی هست??من چه باید کنم???