سلام با تسکر از جواب سوال قبلی من 33 سالمه و همسرو 35 ساله ما 12 ساله ازدواج کردیم و دو بچه داریم من از اوایل زندگیم متوجه شدم کل خانواده شوهرم معتاد هستند از مادر شوهرم گرفته تا خاله و ....اما نمیدونم چرا چون شوهرن با اونا فرق داشت فکر کردم گرفتار نمیشه در ضمن من به اصرار پدرم به این ازدواج تن دادم و تلاش برای طلاق کردم که نشد بعد به خاطر شغل همسرم به شهر دیگری رفتیم اونجا متوجه شدم همسرم سیگار میکشد اما حتی از خونه هم پیدا میکردم میگفت مال من نیست هزار تا دروغ و قسم تا اینکه دوباره به شهر دیگری رفتیم و ایشون با همکارای نابابش شروع به رفت آمد کرد که شدیدا معتاد بودند البته از گوشه و کنار فامیلاش بهم میگفتن اما هر بار شوهرم بعد کلی دعوا و قهر کردن شدیدا انکار میکرد تا اینکه مادر شوهر و پدر شوهر من به خاطر همین اعتیاد و مشکل ریه فوت کردند و ما به شهر خودمون برگشتیم که ای کاش برنمیگشتیم چون شهرمون کوچیک بود هر کاری میکرد زود گزارشش به من میرسید و من فقد با قهر کردن و خونه بابام رفتن و کلی آبرو ریزی برمیگشتم و ایشون اصلا به زمین و زمان قسم میخورد حتی من سر بساط میدیدمش و مچش رو میگرفتم میگفت من فقد نشسته بودم کاری نمیکردم یه بار رفتم مشاور و او از من سوالهایی کرد و گفت مطمین باش شوهرت معتاد شده اما بهم گفت تو خودت دلت نمیخواد بدونی فهمیدم راست میگه من تو این 12 سال فقد الکی به خودم گفتم همه بهتان میزنن اما راستش درد کهنم از روزی سر باز کرد که دیدم تو ماشینش نشست من از پنجره میدیدم و یه ظرف برداشت و شربت خورد من از این شربتها دیده بودم اما همیشه میگفت مال داداشهام هست برا ترک اونا گرفتم اما میخوام از شما کمک بگیرم و ایندفعه منطقی و محکم رفتار کنم دوست ندارنم قهر کنم چون ما یه خونواده بزرگ هستیم و زود آبروی شوهرم میره اما دلم نمیخواد مثل پدر و مادرش زور از دستش بدم فقد بخاطر دخترهام باور کنین تو این دوازده سال خیلی گریه کردم زود جوابم رو بدین نیاز به کمک دارم