با سلام و تشکر از پاسخهای کاربردیتون. من نزدیک 1/5 سال هست که ازدواج کردم همسرم از همون هفته اول ازدواج بیکار شد و ما موندیم و ماهی 3 میلیون قسط بدون هیچ درآمدی و من اونموقع خیلی سختی کشیدم و ما 1 سال در اوج نداری بودیم و کسی کمکمون نکرد ولی خوب با تلاش خودش و مدیریت داخلی من الان به ثبات رسیدیم وضعمون بهتر شده ایشون شرکت اجاره کرده و درآمدش خوبه و هر ماه وصولیهایی از مشتریهاش داره که گاهی یک ماه هیچ دریافتی نداره ولی ماه بعد حدود 5 میلیون به طور مثال دریافتی داره چون ایشون حسابداره و قراردادهاش رو در تیر و مرداد میبنده و میدونه چه ماهی دریافتی نداره و چه ماهی داره و من هم( چون قبلا در مسائل مالیش دخالت میکردم و ایشون همه بار رتق و فتق مالیش به دوش من افتاد و به مشکل خوردیم و ایشون مسئولیت نمیپذیرفت که من رفتم پیش مشاور و گفت بذار به عهده همسرت) خیلی در مسائل کاریش دخالت نمیکنم فقط گاهی قسطهاشو یادآوری میکنم، ولی مناسفانه ایشون برنامه ریزی نداره و ماهی که دریافتیش زیاده هیچ پس اندازی برای ماهی که دریافتی نداره نمیکنه و ما گاهی محتاج 1000 تومن هستیم. من سال قبل واقعا باهاش همراهی کردم و ایشون چون به لحاظ مالی مشکل داشت نه به من پول تو جیبی میداد نه من ازش توقعی داشتم و واقعا هیچ خرجی نمیکردم و هیچ چیزی نمیخریدم ولی الان چون میدونم پول دستش میاد تحملم دیگه تموم میشه گاهی از این بیپولیهاش و فقرهای طولانی که سراغمون میاد به دلیل بی تدبیری ایشون خسته میشم و ایشون هم با این بی پولیها خیلی معمولی و عادی برخورد میکنه و انگار براش عادت شده و تحمل کردنهای منم براش عادت شده ولی من خیلی در سختی هستم هم از جهت مادی هم روحم خسته شده یکبار هم بهش گفتم که دیگه الان مقصر خودتی که برنامه ریزی نکردی ولی بیخیال از حرفم رد شده و الان چطور بهش با جدیت بگم که یکم به فکر باشه و دیگه ما وضعی برامون پیش نیاد که محتاج 1000 تومن باشیم؟