باسلام و خسته نباشید
من یکسال و نیم عقد بودم و الان نزدیک ۷ ماه ازدواج کردم تو دوران عقد مادر و خواهر شوهرم تو کارهام دخالت میکردند حتی خریدن جهیزیه من و دایم جهیزیه خواهرشوهرم را سر من میزدند و همیشه بهترین لحظات زندگی منو خراب کردند تو مهمونی هاشون خواهرشوهرم منو جلو همه مسخره میکرد و اعصابم را بهم میریخت بمن میگفت آشغال و حرفای بد میزد الانم که عروسی کردم دوست نداشتم برم خونه مادرشوهرم مجبور شدم وطبقه پایینشون زندگی میکنم مادرشوهرم خیلی دو رو هست وقتی من میرم خونشون اصلا بهم محل نمیده اگه دخترش اونجا باشه میگه بیا خونمون وقتی میرم همش ازدخترش تشکر میکنه و قربون صدقش میره وبعدش که اعصابما ریختند میگند برو پایین خواهرشوهرم خیلی منو مسخره میکنه و بهم بی محلی میکنه مادرشوهرمم وقتی شوهرم نیست اصلا بهم محل نمیده ولی تا شوهرما میبینه اینقدر میبوسدش و بهش محل میده و ازش تعریف میکنه و کنار شوهرم بمنم احترام میذاره از این دو رو بودنشون بدم مییاد اصلا دوستشون ندارم شوهرمم هرچی باشه چیزی را که به چشم دیده قبول داره و باورش نمیشه حرفای منو واقعا من خیلی اذیت میشم اصلا تحمل نمیتونم کنم مادرشوهرم هروقت مهمونی داشته باشند یا جایی بخواند برند فقط مییاد به شوهرم میگه واصلا بمن نمیگندوقتی شوهرم نیست مییاد خونمون و به همه جا سرک میکشه من بدم مییاد و دارم روانی میشم به شوهرمم بگم میگه اصلا اینجور نیست و مامان من اینکارا را نمیکنه و شروع میکنه خانواده منو میکشه وسط میگه شماها مشکل دارید