با سلام خدمت شما من 34 سالمه و سه سال ازدواج کردم و ازدواج دوممه. همسر من اهل یک شهر دیگر هست. مشکل من اینه که هر وقت خانواده ایشون هر رفتاری با من میکنن ایشون حق ناراحتی و دلخوری برای من قايل نیست و اگر من کوچکترین اعتراضی کنم ایشون مسيله رو انقدر بد و بغرنج میکنه با نوع برخوردش که من اصلا متحیر و مستاصل میشم. شب عید خواهرش به من توهین کرد ایشون خودش میگه در خفا خواهرش از ایشون عذر خواسته و ایشون هم با خواهرش حرف زده بدون اینکه این وسط دلخوری من مهم باشه و کسی از من عذر بخواد تازه ایشون به خاطر اینکه من این مسئله رو پیش کشیدم من رو کتک هم زد برای اولین بار. ولی من در همون ایام عید برای حفظ زندگیم با ایشون به شهرش رفتم و خواهرش ما رو دعوت کرد و من هم پذیرفتم و به خونش رفتم ولی همسرم هیچ حمایتی از من نکرد و این مسئله تو دل من موند. در همون عید خواهر بزرگ ایشون ما ر به خونش دعوت نکرد چون شوهرش با همسر من مشکل داره و ما رو برد پارک تقریبا هر زمان ما میریم شهر همسرم همینطوره و خواهرش سالی یکبار هم ما رو به خونش دعوت نمیکنه ولی همسرم با اینکه اصلا با شوهر خواهرش میونه خوبی نداره و اصلا خودش وقتب اونا تهران اومدن نمیخواست اونها رو دعوت کنه پاشو کرد تو یک کفش که تو مشکلت با شوهر خواهر من چیه که نمیذاری دعوتشون کنیم من واقعا انقدر برام آزاردهنده بود که همسرم با وجود بی احترامیهای مکرر خانوادش اصلا اجازه اعتراض و حق اعتراض رو به من نمیده خواهرش رو دعوت نکردم ولی مادرشون رو وقتی اونها از تهران رفتن دعوت کردم و چند روز خونه ما بودن. از طرفی من و خانمهای فامیل خودم دوره ای ماهانه داریم که این ماه نوبت من بود و ما این ماه اثاث کشی هم داشتیم و من خونه رو سریع آماده کردم و همسرم هم کاملا موافق بودو گن مهمونهام رو یک هفته قبل دعوت کردم ولی تا دید من خواهرش رو دعوت نکردم گفت کنسلش کن و دیگه حق دوره رفتن و دعوت کسی رو نداری وقتی مادرش اومدن منزل ما ایشون از موضعش اومد پایین و خودش کمک میکرد به آماده کردن خونه ولی بعد از رفتن مادرش دوباره بابت ی اختلاف کوچیک منو تهدید کرد که اگر مهمونات بیان فلان میکنم و چنان میکنم و یک ریال هم به من پول نداد بابت برگذاری مهمونیم و کوچکترین کمکی نکرد به من در تهیه و خریدهای مربوط به اون رور و حتی صبح مهمونی برای اینکه دعوایی به پا کنه که مهمونی من بهم بخوره به خاطر اینکه لباس کثیف داخل حمامشرو داخل سطل لباسهای کثیف انداختم بهانه گرفت و من رو کتک زد ولی من چیزی نگفتم. من اون مهمونی رو به خاطر آبروم نمیتونستم بهم بزنم و این اولین باری بود که در این 3 سال اقوام من میومدن خونم و احساس میکنم به عنوان زنی که سه سال با شوهرش از صفر شروع کرده و در سن 34 سالگیه انقدر تو خونم حق و سهم داشته باشم که نصف روز تو این خونه بتونم ی مهمونی 10 نفره بگیرم ولی متاسفانه سر این مهمونی از 2 هفته قبل شوهرم منو چزوند و اذیت کرد اشک منو درآورد طوری که خاطرش،تا همیشه در ذهنم میمونه. حالا واقعا حس بدی به همسرم دارم و دائم به خودم میگم مگه میشه ی آدم انقدر بد و بدجنس باشه که بتونه تنقدر در حق زنش ظلم کنه کسی که وانمود میکنه عاشق منه و دايم قربون صدقم میره مگه میشه بتونه به خاطر خواهرش که تازه خودشم دل خوشی،ازش نداره انقدر بد و غیر قابل پیش بینی بشه تو این چند روز انقدر برام غریبه شده که حتی به خاطر رفتاراش یکی دوبار فکر جدایی به ذهنم رسیید. طی این سه سال هر زمان که من در مقابل رفتار بد خانواش موضعگیری کنم وضع همینه و ایظون تا زمانی منو دوست داره که ی انسان منفعل باشم که هیچ عکس العملی دربرابر رفتار خانوادش نداشته باشم و به محض عکس العمل من به خانوادش که البته هیچوقت توام با بی احترامی نبوده شروع میکنه به دشمنی با من و از هیچ توهین و تحقیری کم نمیذاره و گاهی من ازش میترسم انقدر که نمیتونم آدمی که پیشرومه رو پیش بینی کنم واقعا نمیدونم باید چه کنم