سلام.من دختری هستم که با مردی آشنا شدم که بعد از 8سال رابطه بهم دروغ گفت و خیانت کرد و با دختر دیگه ای ازدواج کرد.من الان سرخورده و افسرئه و غمگینم با اینکه تحصیلکرده و از نظر اجتماعی ومادی مشگلی ندارم ولی ایشون با این حرف که دوستی با ازدواج متفاوت است من رو بعد از 8 سال رها کرد.8سالی که با قول و وعده ودروغ های بسیار من رو کنار خودش نگه داشت و با دوستت دارم های متفاوت وحرف های زیبا من رو وابسته خودش کرد.منم عاشقش بودم.عشقی که فکر میکردم میتونه انقدر بزرگ وابدی باشه اما....نشد.من همیشه بهشون وفادار و صادق بودم ومعتقد ام عشق و محبت سرلوحه زندگی باید باشه.الان پر از شک و غصه هستم . به بود ونبود خدا شک کردم.ایا واقعا خدا نیست.ایا واقعا خداوند ظلم اون رو نمیبینه.من نه حکمت و نه قسمت این مسئله رو درک نمیکنم.میترسم خدا رو هم از دست بدم.باید چیکار کنم ؟لطفا کمکم کنید.