پدرم با ازدواج کردن من مخالف هس همینطور برادر بزرگم و ميگن بايد درس بخوانی تا به یه جایی برسی بعد کسی بیاد برات که مهندس باشه خونه داشته باشه پول داشته باشه از اینجور حرفا .من خودم لازم میدونم که دیگه باید یک نفر کنارم باشه.من هرچقدر با مامانم صحبت میکنم مامانم اصلا حرفامو به بابام نميگن و میگن خودت برو با بابات صحبت کن من توانایی گفتن هر حرفی رو به بابام دارم ولی در این مورد اصلا نميتوانم با ایشون صحبت کنم.من این حرفا رو هم از زبان مامانم و خاله هام شنیدم یعنی اصلا بابام نظر منو در مورد ازدواج نپرسید و هیچ حرفی هم به من نگفتن که فلانی زنگ زده برا امر خیر شما نظرت چیه.شرایط اون پسر اینکه خانواده داره از نظر اعتقادات دینی عالیه اخلاق خوبی داره ولی یکم زود عصبی ميشه سربازی رفته الان مشغول کاره.ماشین نداره خونه هم نداره.اما من خونه و ماشین برام مهم نیست.مهم اخلاقشه خانوادشه که خیلی خوبن.
من اترم دوم کارداني هستم،18سالم و فرزند دوم.