وسواس جزء اختلال های اضطرابی است که از دو عامل وراثت و محیط نشات می گیرد. عامل وراثت ممکن است مستعد بودن فرد برای ابتلا به وسواس را تعیین کند و عوامل محیطی تسهیل کننده و فراهم کننده شرایط بروز بیماری شود. به طور کلی پژوهش ها نشان داده اند که سهم محیط در بروز وسواس بسیار زیاد است و این به آن معناست که میتوان از بروز وسواس پیشگیری کرد.
عوامل زیر میتواند بروز وسواس را تسهیل کند که با دانش و رعایت والدین میتوان محیط وسواسی کننده را شناخت و در جهت اصلاح آن کوشید.
الگو برداری کودک از بزرگسال وسواسی: معمولا وقتی کودکی دچار وسواس می شود، میتوان رد پای وسواس را در والدین یا دیگر افراد بزرگسال مهم زندگی کودک مشاهده کرد. ممکن است پدر یا مادر، پدر بزرگ، مادر بزرگ، خواهر، برادر یا یک بزرگسال نزدیک که روی کودک تاثیر می گذارد دچار وسواس باشد. در این صورت هم با اوامر و دستورات وسواسی اش کودک را به رفتار وسواسی سوق می دهد و هم با الگو برداری ناهشیار کودک این رفتارها در او تقویت می شوند.
بنابر این اگر خودتان دارای رفتارهای وسواسی یا افکار وسواسی هستید، و نگران وسواس فرزندتان هستید، ابتدا به به مداوا و رفع نشانه های خود بپردازید. تنش ها: وجود نزاع و تنش در خانواده و عدم وجود امنیت روانی و صمیمیت در خانواده سبب اضطراب در کودک می شود و در صورت مستعد بودن کودک به وسواس، کودک با رفتارهای وسواسی تلاش می کند تا اضطراب اش را کاهش دهد.
تلاش کنید تا جوی آرام و ایمن برای کودکتان فراهم کنید. سخت گیری های مکرر، کمال طلبی والدین و داشتن انتظارات بالاتر از سطح سن کودک، عدم گذشت در برابر خطاهای کودک، تنبیه و وجود جو مستبدانه و انعطاف ناپذیر، ریشه های وسواس را در کودکان آبیاری می کند. از کودکتان انتظارات فراتر از حد توان و رشد عقلی آنها نداشته باشید و در برابر خطاهای کودک بی گذشت و غیرمنعطف و تنبیه گر بر خورد نکنید.
نقش خانواده در درمان
در شيوه عکس العمل نشان دادن در مقابل کودک مبتلا به وسواس، بين اعضاي خانواده معمولا اختلاف نظر وجود دارد. به عنوان مثال، يکي ممکن است روش مراقبت کننده در پيش گيرد، ديگري ممکن است کاملا مخالف باشد و خشمگين شود و يکي هم ممکن است روش عاطفي در پيش بگيرد و بخواهد خارج از جو خانواده به کودک مبتلا به وسواس کمک کند.
با اين حال، همه اين عکس العمل ها براي کمک کردن به کودکي است که مبتلا به وسواس است و خانواده او را دوست دارند. در حقيقت دخيل کردن خانواده، خصوصا پدر و مادر در درمان کودک مبتلا به اين بيماري، ضرورتي انکارناپذير است. تجربه درمانگران حاکي از آن است که خانواده شديدا در بروز علائم وسواسي يا سيستم وسواسي کودک نقش دارد. به عنوان مثال يکي از ملاحظات والدين اين است که آن ها هيچ گونه مهماني به منزل دعوت نمي کنند، چرا که افراد تازه وارد با خود ناپاکي و باکتري را به منزل مي آورند و احتمالا هيچ گونه رابطه اي با اعضاي فاميل، دوستان و آشنايان وجود ندارد و کودک نيز هراس دارد مبادا به ميکروب هايي که از منازل ديگران آورده مي شود مبتلا شود. بارها ديده شده که مادر لباس و ملحفه هاي کودک را چندين بار مي شويد تا ترس فرزندش را در اين رابطه کاهش دهد. اطمينان دادن هاي مکرر حتي تا صد بار بيشتر در روز درباره يک مساله خاص يا اختصاص دادن تمام يک بعد از ظهر به مراسم وسواسي کودک طرز عمل بسياري از والدين است.
والدين کودکان مبتلا به وسواس همانند بيشتر والدين که کودکان شان به بيماري هاي رواني ديگري مبتلا هستند، از احساس گناه رنج مي برند و احساس مي کنند نمي توانند بخوبي از پس کارها برآيند. خود بيمار نيز مسئوليت رنج و عذاب خانواده اش را متوجه خود مي بيند و احساس مي کند همه چيز در نتيجه اشتباهات اوست.
به واسطه اين گونه افکار بايد بدانيم هر نشانه وسواس چگونه بر فرد فرد اعضاي خانواده و نيز کل خانواده به عنوان يک مجموعه تاثيرگذار است. مهم ترين نکته اين است که به ياد داشته باشيم وسواس، يک بيماري واقعي است که کودک و کل خانواده را تحت تاثير قرار مي دهد.
در جريان مشاوره هاي خانوادگي، ميزان درگير شدن والدين با تمرين هاي خانگي بيمار(کودک) موضوعي مهم به حساب مي آيد. بايد به ياد داشت در بسياري از کودکان که بشدت تحت تاثير اين بيماري قرار دارند، روند بيماري سخت و ماندگار است که تا پايان عمر شکل هاي مختلف با درجات مختلفي از علائم وسواسي را تجربه خواهند کرد.
روش هاي درمان اختلال وسواس در کودکان
معمول ترين روش درمان که در مطالعات نيز به عنوان موثرترين راه در درمان هاي کوتاه مدت و بلندمدت شناخته شده، ترکيبي از رفتار درماني، شناخت درماني و کاربرد داروست. در شکل هاي خفيف وسواس، رفتار درماني به تنهايي کافي است، اما در موارد پيچيده تر وسواس، درمان با دارو نيز ضروري به نظر مي رسد. يک برنامه رفتار درماني مي تواند در درمان کودکان مبتلا به وسواس موثر باشد. اين روش بايد دقيقا به کار گرفته شود و در واقع تمريني کاملا اختصاصي است.
حمايت والدين کودک در اجراي اين برنامه در منزل بسيار مهم است و به طور کلي هر چه بيمار کم سن تر باشد، مشارکت والدين در درمان اين بيماري بايد جدي تر باشد. در اجراي مراحل درمان اولين نکته اين است که کودک و خانواده او بايد بدانند وسواس اختلالي است که خود کودک(بيمار) در ايجاد آن هيچ گونه مسئوليتي ندارد. ممکن است کودک و حتي خانواده او بر اثر تکرار اعمال وسواس خسته و عاجز شوند. بايد وسواس به عنوان اختلالي تصور شود که بر کودک تحميل شده و او قرباني اين بيماري است و مبارزه عليه بيماري به شکل درمان باشد.
گام بعدي، تعيين ابعاد اعمال وسواسي است، در چه موقعيت هايي اين اعمال ظاهر مي شود و چند وقت يک بار کودک مورد هجوم افکار وسواسي است که در اين خصوص توصيه شده فهرستي از علائم وسواسي بيمار را مطابق با گفته هاي خودش تهيه کنيم.
گروه ديگري از رفتار درمانگران که روش هاي خود را بر پايه ديدگاه شناخت درماني استوار کرده اند نيز براي درمان اختلال وسواس در کودکان سعي مي کنند ابتدا به کودک بياموزند چگونه مي تواند احساسات و افکارش را درباره فکر و عملي که انجام مي دهد، تغيير دهد. براي مثال، اگر کودکي وسواس دست شستن دارد، از او مي خواهند دست هايش را کثيف کند و بکوشد بدون آن که چندين بار دست هايش را بشويد به بازي خود ادامه دهد و فقط در انتهاي بازي دستش را بشويد. در اين روش تغيير نگرش کودک درباره کثيفي و آلودگي مدنظر است.
روش هاي درمان رفتاري، زماني که اعضاي خانواده هم درگير حل مشکل شوند، بهترين شيوه درمان محسوب مي شود. در مورد دارو درماني مي توان گفت دارو، يک جادو نيست که فورا علائم وسواسي را به طور کامل زائل گرداند، ولي به هر حال کودکان پس از مصرف دارو حس مي کنند که هجوم افکار وسواسي شان به مراتب کمتر شده و احساس نياز به تکرار اعمال و آداب وسواسي کم کم رنگ باخته است. زندگي کودک خود را به عنوان يک باغچه در نظر بگيريد.
افکار و اعمال وسواسي به عنوان علف هاي هرز تمام شاخ و برگ و ريشه درختان باغچه را گرفته و هر لحظه به رشد و نمو خود ادامه مي دهند. به منظور قلع و قمع کردن آن ها به طرق مختلف از قبيل هرس کردن(دارو درماني) يا کاشتن درختان جديد(از قبيل افزايش فعاليت ها و کارهاي مورد علاقه بيمار) و از همه مهم تر تغيير شيوه هاي طرز تلقي اقدام کنيد.
يکي از روش هايي که احتمال رشد و نمو مجدد علف هاي هرز را از ميان مي برد، اين است که وقتي آن ها را هرس مي کنيد بايد از ريشه قطع کنيد نه اين که فقط شاخ و برگ هاي ظاهري و رويي آن ها را از ميان ببريد. قسمت هايي از وسواس ممکن است در زندگي کودک شما به صورت خيلي ظريف باقي بمانند. بکوشيد روي آن ها کار و به طور کامل آن ها را از ريشه نابود کنيد.