سلام ،خدا قوت عرض می کنم بابت زحمات بیدریغتان لطفا شرح نسبتا طولانی وضعیت این خانواده را بخوانید ودلسوزانه به دوست من کمک بفرمایید
پدر یکی از دوستان نزدیکم،به دلیل ورشکست وحل اختلاف پسرش با عروسش که در شهر دیگری زندگی می کردند از شهر ودیار خویش مهاجرت کرده تا هم بتوانند اختلاف شدید آ نان را حل کنند هم بتوانند شغل مناسبی بدست بیاورند تا بتوانند دینشان را به طلب کاران بپردازند وبعد از حدود سه الی چهار سال با کمک بسیار زیاد مادردوستم وخود دوستم اختلاف پسرشون با عروسشان حل وفصل شد وبا صرفه جویی وحمایت مادر دوستم وبقیه ی اعضای خانوادشون وتحمل بسیاری از سختی ها وتنگناهای اقتصادی، حتی با ساکن شدن در یک روستا تا اجاره ی کم تری بپردازند وحتی نخریدن سالیانه پوشاک ولباس برای کلیه ی اعضا در طی سالهای زیادی و...« که در اینجا مجال توضیح وتفسیر نیست» تا بتوانند پولی پس انداز بکنند تا اینکه بدهی طلب کاران را بپردازند وبا حمایت وپافشاری مادر دوستم تقریبا طی هفت سال پس اندازها جمع شد وبه طلب کاران پرداخته شد در این مدت پدر دوستم به صورت متوالی به شهر محل تولدش سر می زد وبرایش چندان مهم نبود که چقدر هزینهی رفت وآ مد مکررش به شهرش در میاد ولی یکبار هم مادر دوستم که اعضای خانواده اش در سه الی چهار استان بودند سر نمی زد وفقط از طریق تلفن از حالشون با خبر میشد تا بتواند پول را پس انداز کند وبتواند از زیر دین طلب کاران همسرش خا رج گردند چون معتقد بود اگر همسرش بدهکار باشد همهی اعضای خانواده بدهکارند وشایان ذکر است که یکی از مهم ترین عامل ورشکستگی پدر دوستم،فقدان مدیریت مالی وحسابداری او بوده است واین تضرر مالی چندین بار قبلا اتفاق افتاده بود ولی به صورت ضررهای کوچیک ولی در دفعه ی اخر به زیر صفر انان را رسانده بود یعنی بدهی از موجودی کم تر بوده است به همین دلیل مدیریت حسابداری دفتری ان را بعد از مهاجرت مادر دوستم به عهده گرفته بود واین کمک بزرگی کرد که این بحران مالی را وبدهکار بودن را پشت سر بگذارند ولی به جای اینکه همسرش قدردانی بکند خانومش را متهم به پنهان کاری مالی وپس انداز شخصی می کند ودعوا وجنگجال های زیادی رابر پا می کند به طوری که وسایل را پرت می کند وفریاد وتوهین وفحاشی می کند البته ایشان سابقه ی چنین بد رفتارهایی را از همون اول زندگی مشترک داشته است ودوستم می گوید که عمه ها ومادربزرگش بارها تعریف کردند که پسرشان در طی مجردیش فردی عصبی بوده است وبه اظهار اطرافیانشان به خاطر بردباری وتدبیر مادر دوستم شدت عصبانیت وفحاشی پدر دوستم کم تر شده ،ولی با این حال مادر دوستم ودوستم از جنگجالها به خاطر تقبل وظیفه ی حسابداری خسته شده اند واز طرفی به دلیل عدم مدیریت مالی ایشان می ترسند که دوباره حسابداری را به عهدهی او بگذارند ودوباره با خطاها وسهل انگاریهایش دچار تضرر مالی بشوند اولین سوال باید چه کار بکنند؟ دوم اینکه مادر دوستم ودوستم بسیار مذهبی وخوش اخلاقند ولی خانواده ی پدرش ودوستان پدرش کم تر دیده می شود که مذهبی باشند ویا دارای اخلاق حسنه ای باشند وپدر دوستم از مجردی اعتیاد داشته و مادر دوستم سعی به تشویق ترک دادن اوبدون اینکه فرزندان ویا کسی متوجه بشود می کند ولی پدر دوستم مدعی بوده که او با دوستان وبرخی از فامیل هایش بصورت تفننی وماهی یک بار مصرف می کند وچون مادر دوستم می دانسته که ازاعضای فامیل همسرش به دلیل خودخواه بودن ومتعصب وعصبی بودن وغیر منطقی بودن نمی تواند کمک بگیرد ودوستان همسرش هم که مسبب این موضوع بودند وبه خاطر عصبی بودن همسرش متوجه میشه که تظاهر به پذیرش حرف همسرش بکند تا اینکه همسرش حرمت خانه را نشکند ودرون خانه مواد مصرف نکند تا اثرات سویی بر روی فرزندانش نداشته باشد تا اینکه بعد از مهاجرت وبعدازخارج شدن از دین طلب کاران به خاطر اینکه یکی از بهترین خواستگاران دخترش به خاطر متوجه شدند پدرش معتاد بوده وبه خاطر رفیق بازی ورشکست کرده مانع ازدواج پسرشان با دختر ایشان می شود وبه خاطر خراب شدن چهره اش وبرملا شدن اعتیادش در بین عموم اشنایان با کمک خانومش به کلینیک ترک اعتیاد می رود وتقریبا به مدت هشت ماه ترک می کند ودر یکی از مراسم که به دیار خود می رود در یکی از هم نشینی هایی که با یکی از فامیل های بد طینت وحسودی که داشته مواد روان گردانی را به دستش می دهند به نام یک ماده انرژی دهنده واو طبق معمول بنا به ساده لوحی وترس از تمسخر دوستانش وکسب رضایت دوستش اون ماده را مصرف می کنه تا اینکه در حین برگشت به محل سکونتشان دچار گرگرفتگی در مسیر راه می شود تا اینکه وقتی به خانه می رسند سکته می کنه وسمت چپ او فلج می شود او را به بیمارستان میاورند واعضای خانواده اش مثل پروانه دورش می گردند ولی بنا به تحریک شوم بستگان ودوستانش او بهانه گیری هایش برای برگشت به دیارش زیادتر می شود ودوباره به فحاشی وتوهین همسر وفرزندانش می پردازد که من به خاطر شما اینجا موندم وگرنه الان در این شرایط بحرانی باید پیش بستگانم باشم ولی مادر دوستم ودوستم ودیگر فرزندان باز توهین های او را تحمل کردند واز او به دلیل وظیفه وانسانیت مراقبت کردند تا مداوا شود در طی این سال ها دوستانش وخانواده اش او را تحریک به برگشت به دیارش می کنند وخودش می گوید زندگی بدون دوستانم برای من مفهومی ندارد مادر دوستم تعریف می کندکه همسرش در زمان خواستگاری به او گفته بود که من به هیچ وجه بعد از ازدواجم دست از ارتباط با دوستانم نمی کشم واین را به عنوان شرط ازدواج مطرح می کند ومادر دوستم می گوید چون من تا به حال بین اعضای خانواده ام کسی نبوده که رفیق باز باشد متوجه منظورش نشدم وپذیرفتم والان پشیمانم در حال حاضر از دار دنیا یک خونه ی اپارتمانی خیلی نقلی که اگر قسط های ان را از ان کسر کنی تقریبا صد میلیون برایشان باقی می ماند وبا توجه به اینکه این فرد به دلیل سهل انگاری در پرداخت بیمه ده سال را پرداخته والان که به شصت سالگی که رسیده ومی خواهد خود را بازنشسته کند دویست هزار وخورده ای ماهیانه گیرش میاد که بعد از صاحب خونه شدن وپرداخت بدهی ازش دیگر حاضر نبوده که زیاد کار کند وبخور ونمیر گیرشون میاد می خواد برگرده به شهرش واطرافیانش به این مسیله دامن می زنن اگر او دوباره برگردد چون به شهری که میخواد برگرده جز کلان شهر هاست خونه ی مناسبی با این قیمت برایش پیدا نمیشه ومهارت خاصی جز رانندگی ندا ره که به دلیل سکته ای هم که کرده نمی تونه زیاد رانندگی کنه وبهش از کار افتادگی هم تعلق نگرفته وقصدش از رفتن به اونجا همنشین شدن با دوستان نا بابش هست با این منوال با بداخلاقی ها وپافشاری هایی که برای برگشت انجام می دهد باید چه کار کرد قابل ذکر است که با دوستش نقشه ای کشیده بودند که کسی را از همشهریانشان به دوستم معرفی بکنند تا با ازذواج دوستم بهانه ای بشود که انان به انجا برگردند ولی ناکام ماندند وهم چنین همه ی فامیل به گونه ای از تربیت صحیح فرزندان این خانواده که مسببش مادر خانواده بوده صحبت می کنند وبرخی رشک وحسد می ورزند آ ه می کشند ،نهایتا اعضای این خانواده خسته شدند در قبال این همه بدرفتاری ها وتوهین ها وجو متشنج خانه که پدر خانواده ایجاد کرده تا به شهرش برگردد وترس از ابرو ریزی توسط پدرشان در جمع همسایگان،چون پدر دوستم برای رسیدن به مقصدش حاضر هست که به بسیاری از کارها دست بزند، لطفا با فرمایشات وراهنمایی های ارزشمندتان این خانواده را از بلاتکلیفی رها کنید