با سلام
من پنچ سال است که ازدواج کرده ام در ابتدا همسرم فردی خیلی صبور و آرام بود ولی از بس من بد اخلاقی و تندخویی و پرخاشگری کردم حالا میبینم که رفتار من در همسرم تاثیر گذاشته و او هم مانند من پرخاشگر شده. تمام ناراحتی من وقتی بیشتر میشود که اکنون که فرزندی دو ساله دارم میبینم که نمیتوانم خودم را کنترل کنم و به او هم پرخاش میکنم. البته فرزندم بسیار بسیار باهوش است و با کارهایش تعجب همه را برمی انگیزد ولی در عین حال بسیار گریه میکند و با گریه میخواهد به خواسته هایش برسد. و برای رسیدن به یک چیزی به هیچ وجه حواسش پرت نمیشود و فقط گریه های عجیب و از ته دل میکند. من تا حالا خیلی سعی میکردم که پرخاش نکنم و احساس میکردم یه فرشته کوچولو ست و گاهی اوقات با زدن بر سر خودم، خود را آرام میکردم. ولی هرچه بزرگتر میشود خواسته های غیر منطقیش هم بزرگتر میشوند دیگر صبری برایم نمانده و جدیدا به او هم پرخاش میکنم و ترسم از این است که او هم رفتار من را بیاموزد.
حالا با همه این ها خداوند به ما یک بچه دیگر نیز عطا کرده که پنچ ماه دیگر به جمع ما اضافه میشود نمیدانم با این اخلاق خودم و با ناسازگاریهای دختر دو ساله ام چطور میتوانم پذیرای یک فرزند کوچک با همه سختیها بشوم.
در ضمن من در خانه ای بزرگ شده ام که همیشه پدر و مادرم با هم دعوا و مرافعه و... داشته اند و این مشکل مرا دو خواهر دیگرم نیز دارند. ولی در عوض همسرم در خانواده ای کاملا سالم و آرام بزرگ شده.
خواهش میکنم کمکم کنید از رفتار های خودم متنفرم و بسیار نگران آینده فرزندانم هستم. هرچقدر تا کنون تلاش کرده ام نتوانسته ام بر تندخویی خودم غلبه کنم. برای مثال عرض میکنم برای یک مسیله کوچک به جای اینکه به اندازه یک عصبانی و یا ناراحت شوم به اندازه ده عصبی و ناراحت میشوم. در ضمن خیلی هم سعی میکنم مهربانی کنم ولی چه فایده با زبان تند و خشنم همه را بر باد میدهم. خواهش میکنم کمکم کنید.