سلام. میتونم با شما درد دل کنم که فقط آروم بشم چون میدونم این دردم دوا نداره چون الان میدونم حرفهام رو که میشنوید به من توصیه میکنید که به شوهرت برس و ازش اطاعت کن ولی من شدیدأ از شوهرم متنفر شدم جوری که اگر بخاطر بچه هایم ودو دامادم نبود واز حرف وملامت فامیل نمیترسیدم حتی یک ثانیه هم پیشش نمیموندم وطلاق میگرفتم روشنا جون شوهرم اگه حرفی باب میلش نباشه ویا اگه ازش انتقادی بکنم شدیدأ کینه ای و وحشی وزبون نفهمه واز هیچکس خجالت یا شرم نمیکنه چه خانواده ام وچه خانواده خودش وحتی در کوچه وخیابان اگر از دستم عصبانی بشه منو به باد کتک وفحش میگیره ومن از سن 16 سالگی تا الان که 46 سالمه دارم این مرد رو تحمل میکنم ولی حقیقتش از وقتی دخترام ازدواج کردن رابطه ی ما خیلی بدتر شده خیلی به من گیر میده وجلود دامادهایم که خودی هستن باید حجاب بپوشم وحق ندارم بلوز ودامن یا بدون روسری بگردم باید لباس آزاد عربی که کاملأ گشاد وآزاد باشه بپوشم درحالی که دامادهایم یکیشون خواهرزاده منه ودومی خواهر زاده خودشه ولی با این حال منو اذیت میکنه واینو هم بگم که چون ازش متنفرم وخروپف که میکنه و کوچکی اتاق خواب رو بهانه کردم وتو پذیرایی میخوابم البته ناراحتی من فقط اخلاق بدش نیست وبی عرضه گی واینکه اصلأ بفکر پیشرفت وترقی در زندگی نیست وقبل از اینکه رابطه مون کاملأ بهم بخوره خیلی ازش خواستم وامی یا کاری بکنه که بتونیم خونه بزرگتر بگیریم چون اتاق ما چسبیده به اتاق پسرم که نوجوان هستش وچون کولر نداره فقط موقع همخوابی باید در رو ببندیم ودراین صورت پسرم متوجه میشه ومن از این قضیه خیلی معذبم وبرای همین از هم بستر شدن فراری هستم و البته الان دقیقأ 7 ساله که رابطه ما باهم خیلی بد شده یعنی شوهرم تنده وفحاشه وشدیدأ دست بزن پیدا کرده البته میدونم همش هم بخاطر اینه که ازش فراریم وباهاش کمتر ارتباط زناشویی دارم ولی چه کنم خیلی خیلی خیلی ازش بدم میاد وحتی دست که بهم میزنه چندشم میشه و کلأ از وقتی جلو داماد وبچه ها بهم گیر میده من هم 7 ساله که جلوش با روسری ولباس گشاد میگردم تازه باز هم بهم گیر میده میگه گردن وموهات نباید در بیاید لباست نباید از پاشنه پات کوتاهتر باشه بخدا خسته شدم احساس میکنم احتیاج به آرام بخش و روان پزشک دارم خواهش میکنم کمکم کنید دیگه بریدم وهمه اینها رو بخاطر بچه هام دارم تحمل میکنم شوهرم صداش اینقدر بلند وتند خو هستش میگه مرد باید اینجور باشه وصداش باید زمین رو بلرزونه و خیلی هم عصبی وانتقاد ناپذیره وقتی میاد خونه استرس و نفرت تمام وجودم رو میگیره چکار کنم بنظرتون میتونم این نفرتم رو از بین ببرم
شرمنده دیشب وقتت رو گرفتم عزیزم دیشب چون شوهرم لباسم رو روی تنم پاره کرده بود ومنو به باد کتک گرفته بود بعدش خیلی دلم گرفت وچون دیدم تنها کسی که میتونم باهاش درددل کنم و بتونه کمکم کنه شما هستید چون شوهرم شدیدأ مخالفه که به مشاوره خانوادگی و یا روانشناس ویا روانپزشک مراجعه کنیم حتی به قرآن هم که رجوع کنم و سوره های چون سوره مبارک یاسین رو که روی آب بخوونم چون میگن آرامبخش هستش مگه تو داری سحر و جادو درست میکنی بهش میگم این که دارم میخونم قرآن کریم وکلام الله هستش و ناچارم دارم از قرآن کمک میگیرم تو که قبول نمیکنی بریم مشاوره واز کارشناسها و روانشناسها کمک بگیریم پس چاره ی من چی هستش البته دیگه الان مدتیه هیچ کار نمیکنم یعنی حتی قرآن هم نمیخونم اگر بخونم برای ثوابش میخونم وبرای بهتر شدن رابطه مون کلأ ناامید شدم واصلأ افسردگی گرفتم واگر بخاطر بچه هایم که دارن از وضعیت ما عذاب میکشند نبود بیخیال میشدم ومنتظر مرگم میموندم البته اینو هم یاد آور بشم شوهر من از همون اول عصبی وتند خو بود ولی عجیبه که من سرخوش بودم وتحملش میکردم ودعواو کتکاری هم که داشتیم ولی ازش نفرت نداشتم وجدا نمیخوابیدم ولی دقیقأ از وقتی که دختر اولم عقد کرد و البته چون سن من هم انموقع 39 سال بود همه میگفتن چون انگار خواهر عروسی ونه مادر عروس به این خاطر چشم خوردی ولی من با این عقیده مخالفم چون من خیلی حساسم که جلوی دیگران تحقیر بشم وچون شوهرم جلو داماد وهمه تحقیرم میکنه ودادو بیداد میکنه ازش متنفر شدم کاش یکی از اینها رو دارا بود یا اخلاقش خوب ومتعادل بودویا حداقل میتونست یه خونه بزرگتر که سرامیک باشه وبهداشتی باشه رو برامون تهیه کنه البته بگم شوهرم اخلاقش متعادل نیست یا بلند بلند میخنده و شوخی میکنه ووقتی هم عصبانیه دادوبیداد وکتکاری میکنه اصلأ بلد نیست با آرامش رفتار کنه وشادیش وناراحتیش هر دو آزار دهنده هستش رانندگیش که دیگه نگو وحشتناکه وخدا نکنه کسی ازش سبقت بگیره باید یه جوری حالش رو بگیره
سلام روشنا جون فدات بشم که اینقدر با محبتی عزیزم والا راستش رو بخوای زنگ نزدم و اتفاقأ خیلی هم ناامیدم با این اخلاق و وحشیگریهای که شوهرم در میاره و با هر عصبانیتی یه مشت ولگد میاره تو سرو صورتم ن
میدونم چطوری میتونیم این فحشهاش وکتکهاش رو از یاد ببرم راستش رو بخوای از قیافه اش حتی وحشت دارم از همه بدتر شاید من بعد از دعوا عذاب وجدان بگیریم و با اینکه کتک خوردم وخرد شدم بخاطر بچه ها بخوام معذرت بخواهم ولی تا حالا یکبار هم نشده که شوهر دلسنگ من بعد از کتک زدنم ودیدن اشکهایم بعدش عذاب وجدان بگیره و بخواد از دلم دربیاره تازه میگه وقتی میزنمت دستم درد میگیره وباید با چوب بیفتم به جونت خیلی دلسنگه وتازه به این قلدریش ووحشگیریش افتخار میکنه وهیچوقت ابراز پیشیمونی نمیکنه وخیلی ببخشید که این حرف رو میزنم همیشه وقتی عصبانی میشه میگه تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو وخر البته میدونم صحیح ضرب والمثل گاو نر هستش ولی دیگه تعبیر خودشه دیگه شرمنده دوباره سر درددلم باز شد ومن میترسم از این که خانم رستگار هر چقدر هم که بهش بگم شوهرم اینجوریه وغیر قابل تحمله منو مقصر بدونه وبگه که زن وظیفه اش اطاعته البته میدونم که این حرفش هم درسته ولی بنظر من هر مردی قابل احترام واطاعت نیست شخصی که از جوونیش و مجردیش و گستاخ بار اومده وبا پدر ومادرش واطرافیانش همیشه تند برخورد کرده چطور میتونم به راهش بیارم.
به نظرشما اگه با خانم رستگار صحبت کنم ان شاءالله مشکلم حل میشه والا دیگه خودم بریدم وبچه هام که دیگه چی بگم دارم بوضوح عذاب وزجر کشیدنشون رو از داشتن چنین پدر ومادری میبینم و اعتراف میکنم که من اصلأ سیاست ندارم خصوصأ نسبت به شوهرم چون واقعأ ازش متنفرم وهرکاری میکنم نمیتونم با خودم کنار بیام و اگر امکان داشت از شوهرم جدا میشدم ولی میدونم
بچه هام پیش همه سرشکسته میشن به هر حال هر چقدر هم که بد باشیم پدر ومادرشون هستیم