سلام.
مدتیه سردرگمم، اخلاق و رفتار همسرم تغییر کرده، چند ساعت باهام خوبه چندروز خیلی بده.
حرف بقیه رو بیشتر از من قبول داره، حتی وقتی پیشنهاد مسافرت یا پیکنیک بهش میدم اول با پدرش یا برادرش مشورت میکنه اگه اونا موافقت کردن باهم میریم اگه نه که هیچی، ارزشی به علایق من نمیده نمیگه خب اونا نمیخوان بیان یا از فلان جا خوششون نمیاد خانمم چه گناهی داره، اصلا نمیدونم دیگه تو زندگیش جایی دارم یا نه، وقتی از طرف خونواده من جایی دعوتیم باید به دستوپاش بیفتم تا راضی بشه...
خیلی ازین وضعیت خسته شدم، همیشه دارم بهش میرسم هرچی باب میلش باشه رو انجام میدم، ازش سرپیچی نمیکنم، وقتی هم ازم ناراحته یا قهره با خوشرویی و نوازش ازش میخوام بهم بگه چطورشه، اگه مقصرم یا خطایی کردم بگه تا ازش عذرخواهی کنم حتی وقتی میدونم خودش مقصره، سعی میکنم زندگی آرومی داشته باشیمو ازم راضی باشه اما مدتیه سر ناسازگاری برداشته هرچی هم ازش میپرسم دلیلش چیه باهام حرف نمیزنه.تا یه مدت پیش سر زبونای فکوفامیل بودیم اما داره خرابش میکنه. اطرافیانم شوهرداری منو تحسین میکنن اما آقا چشمشو رو همه چی بسته. موندم اون همه عشقوعلاقش یهو کجا رفته. کاش راضی میشد میرفتیم پیش یه مشاور! خیلی خسته ام، روزی چند بار از خدا مرگمو میخوام.