25 سالمه و یک سال از ازدواجم میگذره خانواده همسرم خیلی به ما کمک کردن و حمایت هاشون همیشه شامل حال بچه هاشون بوده، اما متاسفانه مادر همسر بنده و خواهر هاشون بسیار روی هر چیزی حساس اند. جاری من خیلی اهل رفت و آمده و واقعن از هر جهت رفتار مناسبی با خانواده همسرم داره اما هر زمان که من با خانواده همسرم تنها هستم مدام از جاری من پیش من بدگویی میکنند.من هم از این حرکت خوشم نمیاد.حتی جلو همسرم هم میگویند .جالبه که مادر شوهرم زمانی که با برادر شوهرم تنها هستند هم از زنش ایراد میگیرد.با اینکه میدانند پسرش ناراحت میشه اما بازم میگه.این کارشون باعث حساسیت من شده جوری که توی این یک سال شوهرم تنهایی خونه مادرشون نرفتن.چون باهاش دعوام میشه.وقتی هم همسرم سر کاره ،مادرش بهش زنگ میزنه همش میگم چی گفت چیکار داشت از من چیزی نگفت ؟ خودم واقعن در عذابم.خود خوری میکنم.از طرفی هم خانوادشون رو رفت و آمد حساسن .ما هفته ایی یک بار اونجا میریم همش تیکه میندازن که نمیاید و......ما هم شاغلیم .اصلن درک نمیکنن.همش به شوهرم میگه تنهایی از سر کار بیا اینجا به ما سر بزن بعد برو خونه.اینم چون میدونه من حساسم هیچ وقت نمیره.اما میدونم در آینده کم کم این مسئله باعث اختلافمون میشه چون کاملن خانواده سنتی هستن و انتظار دارن تمام کاراشونو بچه هاشون انجام بدن.همش میترسم این تنها بره پرش کنن.غیبت من و بکنن. راهنماییم کنید.چطور واسم مهم نباشه ؟ خیلی حساس شدم روشون .جوری که وقتی میرم خونشون همش نگاهم به اینه که یه وقت مادر و خواهرش با شوهرم تنها نشن.