من دوسال عقد کرده بودم و اردیبهشت امسال با کلی سروصدا رفتم سر خونه زندگیم خدا قسمت کرد تونستیم یه خونه کوچیک بخریم وقتی عروسی کردم هفته ای دو سه شب میرفتم خونه پدرشوهرم که تنهاست میموندم ولی بعد یه مدت دیدم همه خودشون رو کشیدن کنار و اتفاقی هم بیافته مقصر من میدونن تصمیم گرفتم کمتر رفت و آمد کنم و تونستم، هفته گذشته سالگرد مادرشوهرم بود خاله هاش اومده بودن خونشون ضمنا همسر من با پدرش کار میکنه، پدرشوهرم چندین بار بهم مستقیم و جلوی همه تیکه انداخته که تو بایو زود بیدار بشی تا شوهرت هم زود بیدار بشه بیاد مغازه همسرم معمولا نه و ده میره ولی ساعت دوازده شب میاد خونه حالا همه منو مقصر میدونن این در حالی هستش که شاغل هستم و معمولا زودتر از همسرم بیدار میشم و از خونه میرم، جدیدا هم که دیدن من کمتر میرم اونجا شوهرم بدهکاری رو بهونه کرده که خونه رو بدیم اجاره یکسال بریم خونه بابام زندگی کنیم که من فعلا قبول نکردم و این در حالی هستش که میدونم همسرم یه وام سی تومنی قراره بگیره که اگر بگیره همه بدهکاریامون رو میدیم و کلی هم برامون میمونه، نمیدونم چیکار کنم تقریبا به هفته هستش که سر این موضوع و دخالت های خاله هاش و باباش با هم فقط یه سلام و یه خداحافظ داشتیم، من واقعا از خیلی چیزام گذشتم تقریبا خودمو وقف خانواده اش کرده بودم ولی واقعا دیگه تحمل این وضعیت رو ندارم