سلام.من شرايطمو توضيح ميدم بعد جند تا سوال دارم لطفا راهنماييم كنيد.دختر 23 دانشجوي ارشد هستم.اينترنتي با بسري اشنا شدم و بعد از 4سال دوستي با اطلاع مادرشون بحث ازدواج از طرف اقا بسر تك فرزند خانواده مطرح شد ومن اول رضايت خانوادشو خواستم اما وقتي بحث ازدواج را به خانوادش كفت اونا كفتن زوده و بايد 1سال صبر كني و تو اين 1سال ارتباط دوستانه مادرشون با من قطع شد اما بسر همجنان مسر ازدواج بود و نهايتا با جنك و بحث و قهر از خونه و با هر راهي كه بود البته به انتخاب و اختيار خودش بعد از 1سال با مخالفت كم و بيش خانواده ها كه بيشتر به خاطر مسافت 200 كيلومتري و راه دور و در نتيجه تفاوت كم وبيش فرهنك ها بود ازدواج سر كرفت.2سال عقد كرده بوديم و تو اين دو سال سختي زياد بود.طبعا رفتار خانواده ها مخصوصا مادرها به جا و مناسب نبود و تمام جدل ما به خاطر اين موضوع بود.و بيشتر به خاطر كم كذاشتن مادرشوهرم از محبت كه حرص خانوادمو در مياورد و نهايتا بحث با شوهرم و عصبي شدن ايشون.خانواده ها رفت و امد و تلفني با هم نداشتن و تمام كاسه ها اول سرشوهرم و بعد من شكسته ميشد.مادرشوهرم با وجود اينكه جيزي براي اينكه به ما سر باشه اصلا نداره اما احساس برتري داره.در رفتن من به خونشون هر جند ماه يك بار به محض اينكه شوهرم بيرون ميرفت مادرش از رفتاراي بد بسرش ميكفت يا حرفي كه من ناراحت ميشدم و وقتي به شوهرم ميكفتم با خانوادش بحث ميكرد و مادرش ميكفت من منظوري نداشتم و من كذشت ميكردم.امسال شهريور عروسيمون بود و از هيج جيز براي عروسي كم نكذاشتن و با كمك بدر من خونه هم خريديم اما موقع جهيزيه خريدن شوهرم به خاطر اينكه مادرش ايرادي نكيره تو خريد من دخالت ميكرد وكاهي جوري نظر ميداد كه من وسيله اي كه خريدمو عوض كنم و اين مسيله باعث ناراحتي مادرم ميشد.اما به هر نحوي تموم شد و خانواده شوهرم بذيراي خانواده من شدن اما تشكر مناسب نكردن.تو مراسم عروسي هم يكم اذيتم كرد مثلا با من نرقصيد يا تو اتاق عقد بعد از اينكه كادو خودشو داد به احترام خانواده من نايستاد و از سالن عقد به بهانه مهمونا رفت و از اين قبيل كارها.ما همديكرو واقعا دوست داريم ولي.به خاطر غر زدن من به همسرم تو اين 2سال و رفتاراي نا به جاي خانوادش و كاها مادر من شوهرم عصبي شده و حتي به اون بسر صبور الان نميشه 2بار حرفيو تكرار كردو نمازشم ترك كرده جون تا الان بشت من بوده با كوجكترين جانب داري از خانوادش من ميترسم بشت ننو خالي كنه و ناكفته نماند كه من تو بحثا كاملا از خانوادم دفاع ميكنم .من جديدا سر كوجكترين مساله اي با شوهرم بحثم ميشه و با عصبانيت ايشون روبرو ميشم و بعد هم ناراحتي من كه از وقتي عروسي كرديم و من از خانوادم دور شدم بيشتر هم شده. با كمال شرمندكي از طولاني شدن حرفام سوالامو تايب ميكنم
1)براي عصبي بودن شوهرم جه كار كنم تا صبوريش بركرده؟
2)با مادر شوهرم جه رفتاري داشته باشم كه خورد نشم ولي دلشو هم به دست بيارم
3)براي بهبود رفتار شوهرم با مادرم كه هر دو لجباز هستن جيكار كنم
4)براي اينكه شوهرم به حرفام بي اهميت نشه و مهم باشم و بحث نكنيم جه رفتاري داشته باشم
5)من از اينده زندكيم ميترسم و ميخوام راهنماييم كنيد جه طور لكام زندكيمو تو دستام بكيرم.
با تشكر