0 امتیاز
671 بازدید
در خانواده(تشكيل،تحكيم،تعالى) توسط
سلام وعرض خداقوت،سریع میرم سره اصل مطلب،من نزدیک دوسال هستش نامزدم،همسرم روخیلی دوست دارم،اما ازاولین روزی همسرم براخواستگاری اومدن منزل ما،مشکلات ماهم شروع شد،اولش که شبه بله برون به خاطرتهمتی که به همسرم زدن،همه چی بهم خورد،وتا مرض بهم خوردگی این وصلت پیش رفت که،با تلاش خانواده همسرم ورفع ابهامات،دوماه بعدش قرارعقد بود که بازم بهم خورد،این بار برادرام گفتن چون بین دوایم فاطمیه هست عقد نکنن،خانواده همسرمنم از یه شهر دوراومده بودن.با وساطتت خواهرم صیغه شدیم،که اجازه نداشتیم هم دیگروببینیم،فقط تماس تلفنی،بعد دوماه عقد کردیم،اما رابطه خانوادم با همسرم خیلی سرد بود،پدرم خیلی سخت گیری میکرد،وهمسرم خیلی کلافه بود.الان یکم بهتر شده،قبلا همسرم توشهرما دانشجو بود اما بعد درسش مجبورشد بره سربازی،به خاطر این ازهم دورشدیم وماهی یه بار یا چهل روز یه بارهمدیگرومیدیدیم که باز پدرم سخت گیری میکرد،ومت بازهم به سختی همدیگرو میدیدیم،همسرم هرجا رفت دنبال کار بامشکل بهم برخورد،به هردری زدیم بسته بود،سربازهای متاهل سهرخودشون می افتن،اما همسرم شهر دیگه افتاد،وبرای دومین بار عروسی مون عقب افتاد،حتی موقعیی که باهم میریم شهرشون،همش مشکل پیش میاد،یه بار دزد زد وسایلامون روبرد،یه بار ماشین خراب شد نزدیک ده ساعت معطل شدیم،یه بارم که تصادف کردیم،کلا وقتی باهمیم همش براهمسرم مشکل پیش میاد،الانم که رفتن سربازی ،وماتادوماه دیگه همدیگرو نمیبینیم،کارای انتقالیشم همش به درره بسته میخوره،گاهی اوقات اطرافیانم بهم کنایه میزنن که همسرت چی داره؟نه پول،نه کار،زن چیش شدی؟؟یا حرف عروسی مون میشه  باکنایه میگن همون شماعروسی کنید،تواین دوران نامزدی سختی های زیادی کشیدم که خلاصش همیناست،من 25سال سن دارم دیگه تحمل سختی رو ندارم،بقیه میگن حکمته،حالا ازکلمه حکمت بدم میاد چون باعث شده دلم بشکنه،الان نسبت به زندگیم نا امیدم،عروسی که معلوم نیست کیه اذیتم میکنه،دوری همسرم رنجم میده،شغل نداشتن همسرم برام درده،دیدن زن داداشام وخواهرشوهرم که همچیشون سره جاشه حسودی میکنم،نمیخام فک کنن همسرم ارزشی برام قایل نیست،بارهاشده طوری رفتارکردم که ندونن همسرم پولی نداره،احساس میکنم روز به روز دارم از همسرم فاصله بگیرم،اما فاصله ایجاد شده،ازطرفیم نمیتونم بپزیرم تویه اتاقی توخونه ماپرشوهرم زندگی کنم وخرج زندگیموپدرشوهرم بده،اونقد احساس بد وناامیدی وپوچی دارم وازبس استرس اضطراب زیاد دارم تصمیم گرفتم ازهمسرم بخام یه مدت به هم پیام ندین ودرتماس نباشیم،خیلی کلافم،دیکه تحمل این شرایط برام سخته،منم مثل خیلی ها دوست دارم زندگی موشروع کنم،همسرم کنارباشه،من ادم ولخرج وبلندپرواز نیستم اما در حد معمول چه ایرادی داره،بعضی وقتا باخودم میگم خدابه خاطرکدوم خطاهستش که دوساله این همه سختی رودارم،توروخدا کمکم کنیدهم ازنظرروحی حالم بده،هم احساس میکنم ایمانم داره ازبین میره

1 پاسخ

0 امتیاز
توسط zrastegar (228هزار امتیاز)
دوست عزیز, اتفاقات زندگی در گذر هستند و چه ما بخواهیم و چه نخواهیم زمان خواهد گذشت, اما نکته مهم اینجاست که ما چگونه به مشکلاتو اتفاقات نگاه میکنیم و چگونه مواجهه میکنیم. نمیخواهم شما را دلداری دهم و بگویم که همه چیز درست خواهد شد, بلکه این شمایید که باید انگیزه و قدرت تغییر شرایط را داشته باشید. درست است که شرایط شما به اسانی خیلیها نیست اما باید واقعگرا باشید و برای بهبود شرایط بجنگید. همین قدرت تحمل شرایط و تلاش برای بهبود اوضاع تحول بزرگی ایجاد خواهد کرد. پس اول از درون خود شروع کنید تا انگیزه و قدرت لازم را بدست اورید.
دوما در شرایط کنونی بهترین راه اینست که از افراد مثبت و خیرخواه زندگی خود کمک بگیرید و بخواهید که در شروع زندگی کمی بشما کمک کنند. البته که توکل, دعا و توسل بسیار نتیجه بخش است. پس قراموش نکنید گاهی خداوند با ایجاد مشکلات شما را بیاد خودش می اندازد.
اما بهرحال باید با همسرتان نیز گفتگو کنید شاید او هم حال شمارا دارد پس بهم ارامش و تمید دهید تا بتوانید در ماهها و سالهای اینده بهترینها را برای خود رغم بزنید. اگر انسان با قدرت وامید تلاش کند هیچ چیزی نمیتواند جلوی موفقیت را بگیرد. از هر چیزی بعنوان یک فرصت استفاده کنید از نبودن او برای کار و تلاش در جهت بهبود اوضاع مالی و مطالعه برای بهبود کیفیت زندگی و یادگیری مسایل با اهمیت زندگی استفاده کنید. در مشکلات بجای منفعل بودن و غصه خوردن باید روش حل مشکلات را یاد بگیرید.
به شما پیشنهاد میکنم در زندگی خود تغییر ایجاد کرده و بجای گوش کردن به حرفهای دیگران و اهمیت دادن بانها از همسرتان قویا دفاع کرده بهمه بگویید که اگر شما شرایط اورا داشتید ازین بدتر میبودید. برای خود برنامه ریزی کنید و از انواع کارهایی که به شما در جهت دور شدن از فضای موجود کمک میکند استفاده نمایید. مطمین باشید اقدام شما راههای جدیدی را برایتان باز خواهد نمود.
توسط
همه این کارارو که گفتین روانجام دادم،سعی کردم بارفتن به کلاس وکاردانشجویی خودم روسرگرم کنم،اما زیاد موفق نشدم،شهره ماکوچیکه هرموقع میرم بیرون،حتما چندنفری ازم میپرسن پس عروسی کیه،این حرفا خیلی اذیتم میکنه،وقتی خواهر برادرام باهمسراشون میان خونمون نمیتونم تحمل کنم،به بهانه خستگی میرم اتاقموگریه می‌کنم،دچارحالت دمدمی مزاجی شدم،مثلا دیروز به همسرم ابراز علاقه کردم،امروز ازش خواستم که تا یه مدت بهم پیام. نده تا به یه ارامش برسه واینقد نگران من وحالم نباشه،که باعث شد خیلی ناراحت بشه،من خیلی تنهام،توروخدا کمکم کنید،من قبلن دختر خیلی شادی بودم،حتی تومشکلات به دوستام کمک میکردم،اما الان توحاله خودم موندم،شاید باورنکنید امروزبیشترازدوساعت اتاقم بیرون نبودم،ازخودم خستتم،از این حالم خستم،من ادمی بودم که خیلی کم گریه میکردم،اما الان یک روز درمیون کارم شده چندساعت گریه،همین الانم دارم گریه میکنم.ازامروز تا ناراحت میشم،انگار یکی تومغزم مینویسه خودکشی،انگار شیطون تووجودمه،نه که به خودکشی فک کنم نه،میدونمم گناه کبیرس ومشکلم حل نمیشه،اما انگاریکی کلمه خودکشی رومیاره تومغزم،میترسم شیطون گولم بزنه،همسرم ازم میخاد برم پیش مشاوره،یا حداقل بایگی از اقوام خودم یا خودش مشورت کنم،اما نمیتونم،نمیخام کسی از مشکل زندگیم خبرداربشه،نکنه خدابامن قهرکرده،جدیدا زود عصبانی میشم،خیلی سعی میکنم اینطورنشه اما...من ازخودم بدم میاد که تواین شرایط نمیتونم به همسرم  کمک کنم،حتی باعث شدم دایم نگران من باشه وخودش رومقصراین حالم بدونه،گاهی وقتا میگم کاش توزندگیش نبودم تا به خاطرمن این همه سختی نمیکشید،کاش به حرف خانوادش گوش میداد وبعدسربازیش اقدام میکرد برا ازدواج یا حداقل بعده گرفتن لیسانس میرفت ودیگه فوقش رونمیگرفت،یا یکی دیگه رومیگرفت که تحملش بیشتراز من بود وکم نمیاورد،تا اینکه با این همه فاصله زیادی که بین شهرامون هست دایم نگران من وحالم نباشه،من نیاز به نیرودارم اما پیداش نمیکنم،همسرم میگه ههمین قدکه همدیگرواین همه دوست داریم خیلیه،اما دوست داستن یکی که نزدیک15ساعت ازشهرش دوری چه نیرویی بهت میده جزدلتنگی وناراحتی
توسط zrastegar (228هزار امتیاز)
3- دوست عزیز لطفا پاسخ قبل را با دقت بیشتری مطالعه نمایید و عمق مطالب را درک کنید. درست است که شما تلاش زیادی کرده اید اما روش شما و دیدگاه شما درست نبوده و نیست. همین که نظر دیگران اینقدر برای شما اهمیت دارد و نمیتوانید زندگی خواهر و برادر خود را ببنید نشان می دهد دیدگاهتان کمی مخدوش شده است.  دقت کنید که  مساله برای خود شما حل نشده است برای همین است که از پرسش سایرین ناراحت می شوید. شما خیلی راحت در مقابل این پرسش که عروسی چه شد می توانید بگوئید که مشخص نیست و دوست ندارم دوباره این سوال را بپرسید. بعضی وقتها صراحت راه حل آخر است. در مورد همسرتان به نظر می رسد او مشکلی ندارد و عاقلانه به شما مشورت می دهد. پس بهتر است به نظر او اهمیت دهید. گریه و افسردگی و.. تفکر درست را از شما می گیرد و مساله را پیچیده تر میکند همانطور که الان شده است.  در ضمن دیدگهتان را در مورد خداوند اصلاح کنید. او از تمام حالات انسانی  پاک و منزه است. این حرف عامیانه که خداوند با من قهر کرده و.... را از ذهن خود دور کنید. خداوند مانند خورشیدی که به همه چیز می تابد و هیچ ذره ای از نور او بی بهره نیست، رحمتش را بر همه گسترانیده است و این مائیم که باید خود را در معرض رحمت او قرار دهیم.  توصیه میکنم یک هفته را در آرامش کامل و به دور از دغدغه و افکار منفی بگذرانید با همه خوش برخورد و سرحال باشید و در مقابل پرسشهای آزار دهنده و کنایه ها فقط لبخند بزنید و آن را فراموش کنید. سعی کنید به آینده نگاه کنید و ببنید بعدها چه تصمیمهایی خواهید داشت که الان می توانید اجرا کنید. مثلا مطمینا بعدها دوست خواهید داشت کتابی را مطالعه کنید یا فیلمی را ببینید یا کلاسی را بروید اما زندگی این فرصت را بشما نخواهد داد پس الاتن که فرصت کافی دارید از آن استفاده کنید و از محیطهای آزار دهنده دور شوید. از همسرتان کمک بخواهید و باو کمک کنید تا بتوانید این زمان کوتاه را با خوبی سپری کنید.
به قرآن ناطق (عج) - سیستم پرسش و پاسخ خوش آمدید, مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از کارشناسان و حتی دیگر کاربران عزیز این مجموعه!

4.3هزار سوال

4.9هزار پاسخ

673 دیدگاه

3 کاربر

25 نفر آنلاین
0 عضو و 25 مهمان در سایت حاضرند
بازدید امروز: 2259
بازدید دیروز: 8226
بازدید کل: 10614105
"راهنمای ارسال سوال" - به منظور بررسی سوالات مشابه خودتان بر روی علامت ذره بین کلیک کرده و کلیدواژه ای از مشکل و سوال خود را در سوالات جست و جو کنید. - بعد از اطمینان از غیرتکراری بودن سوالتان، به قسمت "پرسش سوال" بروید عنوان سوال خود را با حداقل 12 کاراکتر در قسمت عنوان سوال تایپ کنید - از دسته بندی ها ، دسته ی بانوان بصیر را انتخاب و با توجه به موضوع سوالتان زیر دسته مناسب را انتخاب کنید متن اصلی سوال را وارد کنید . - درصورت تمایل به دریافت جواب سوالتان از طریق ایمیل ، ایمیل خود را وارد کنید در غیر این صورت بخش مربوطه را خالی بگذارید برای اینکه سایت از حقیقی بودن سوال مطمئن شود ، تیک گزینه “I am not robot” را بزنید. - با کلیک بر روی گزینه پرسش سوال، سوال شما برای مدیریت ارسال می شود و در صورت صلاح دید پاسخ مناسب درج خواهد شد و شما در صفحه اصلی سوالات می توانید سوال و پاسخ خود را مشاهده کنید.
...