سلام وقت بخیر!باتشکرفراوان از مشاوران محترم و دوست خوبم که واسطه ارتباط من با مشاوران مجرب شده!
بخوام از اول بگم فایده ای نداره چرا که دیگه خودمم خسته شدم از به بن بست زندگی خوردم و میدونم هیچ راه گریزی نیست برام ولی همچنان ناامیدانه از خدا خواستم کمکم کنه و تلاشمو میکنم وکه بتونم به خودم مسلط بشم !چندین ساله که با همسربیخیالم تو تمام مواردزندگی به مشکل خوردم وبارهاوبارها خواستم جدا بشم که چون پدرومادرمم این مشکل منو داشتند وخودم زخم خورده این مسئله هستم ترجیح دادم تحمل کنم اما بچه هام آزار نبینند!
همسرم39ساله وخودم 36 سالمه وبشدت روبه پیری وفرسودگی هستم بدون اینکه طی سالهااز طرف همسرم درک بشم عمرمو سرمیکنم!
من تو 7سال اول زندگیم باخانواده شوهربشدت جنگیدم وهمیشه گرفتارمشکلات ودعواهای پدرومادرم بودم!وهمیشه عصبی وپرخاشگربودم که دلیلشونمیدونستم!بعد7سال متوجه فاصله خیلی زیادباهمسرم شدم!ومتوجه شدم ایشون ناتوانی جنسی دارندواین موضوع رواز اونجایی فهمیدم که طی سالهاازانگشت توروابط سکسمون استفاده میکردووقتی ازش خواستم از انگشتش دیگه استفاده نکنه فهمیدن کل سکسمون بین10 ثانیه تا دودقیقه بیشترنیست وعلت پرخاشگری وعصبی بودن من بخاطرارضا نشدنم هست!وقتی ازشون خواستم که بیان باهم بریم مشاوراما فقط یه جلسه اومدوقطعش کردو بیشترازم فاصله گرفت وماهی یا دوماهی یکبارش شدسالی یکبار!!!ولی تواین مدت همیشه میدمدخودشو میچسبوندوازروی لباس ارضا که میشدمیرفت!منم اوایل تحریک میشدم اما بعدش باتمام فشارها سعی کردم بیخیال بشم!اما واقعا تحملش سخت بودو روآوردم به خودارضایی که واقعازجر زیادی داشت !دیدم نمیشه که شبهایی که خودم نیازداشتم میرفتم بهش میچسبیدم وبا آلتش یک دقیقه ای ورمیرفتم بدون اینکه دستش بهم بخوره یا زحمت کاری به خودش بده کارخودمو میکردم وخودم خودمو تحریک میکردم وارضا میکردم و آروم میکردم!اوایل زیادسخت نبودولی بعد چندوقتی این کارم فشارعصبی وروانی زیادی داشت !وسه سال ترک کردم وکلا روخودم کارکردم که دیگه تحریک نشم تانخوام زجربکشم!اما از غرهای من خسته شده بودبه راهنمایی دوستاش چهارپنج باری شیره تریاک استفاده که کردکه دیدم ایشون حتی رفتارعادی نوازش هم بلدنیستند!تا اون موقع که بیخیال همسرم شده بودم تواون چهارپنج بار دوباره هوایی شدم ودیگه نمیتونستم جلوی خودموبگیرم!چون حتی دستشم بهم نمیخورد!تو 9 ماه بارداری آرزوی یه بغل کردن عاشقانه به دلم موندوهمیشه بغضشو داشتم وسعی کردم نزازم تنفرش ازدلم بیرون بره تا اینکه با یکی فقط یه بار یه رابطه سکس داشتم که بخاطرعذاب وجدانم فقط دل دردوسردردش برام موند!الان سنم داره میره بالا وواقعا جسمی وجنسی نه بلکه روانی کم آوردم ودیگم پذیرای ایشون نیستم وازطرفیم باوجود دوتا بچه نمیشه طلاق هم گرفت میدونم خیلی سخته!حرفامو کوتاه کردم چون خیلی زیاد درددل دارم!ناگفته نمونه که به خاطر غرهای من چندبار دکتررفتند اولین بارش دستورقرصهاش 20دقیقه قبل شروع روابط بودکه ایشون اول میومدندطرف من کارشون که نزدیک تموم شدن بودتواون دودقیقه بعد میرفتندقرص میخوردندکه نه کارشونو تا اتمام میرسوندند نه قرصها اثری داشتند!سری های بعدی هم که داروهایی که دریافت کردند بهشون نمیساخت که مصرف نکرده !سری آخرم پول زیادی میخواد که خودش گذاشته گنج پیدا کنه که پیگیری کنه!خواهشا فقط نگید بریم پیش مشاور که هرچندمیدونم تنها راه درمانه که بتونه درمان بشه میدونم که نمیاد وبیخیاله واصلا درک نمیکنه که زن چیه و چه نیازهایی داره
ایشون نماز خون و آدم خوبی هستند اما متاسفانه تنها نماز خوندن و بی آزار بودن برای زندگی کافی نیست!