با سلام من حدود 10 ساله ازدواج کردم شوهرم طلبه هستند ما با هم مشکلات زیادی داریم اما تا حالا توانستیم تحمل کنیم ولی من دیگه خسته شدم هیچ راهی ندارم هیچ جایی هم ندارم . خیلی سرد مزاج و وابسته به خانوادش هست اون ها را به من ترجیح میده از اول گفتن که من با مادرم هستم و من فکر کردم مادر اون مثل خودم هست اما اون بیشترین وقتش را با مادرش هست با وجودی که من را با 3بچه کوچک تنها میزارند .نزدیک به یک سال هست که جای خوابش را هم از من جدا کرده.خیلی مواقع که هست سرش تو گوشی موبایل خیلی تو زندگی تنهام .مشاوره هم نمیاند میگند من خودم مشاور هستم شما بگید چکار کنم یه راحلی به من بگید.