سلام. خسته نباشید. شوهر من تک پسره و پدرش فوت کرده و چندتا خواهر داره.و در خانواده طوری بزرگ شده که مادرش و خواهراش که از یک تا30سال ازش بزرگترن و متاهلن محتاج شوهرمم و امیدشون به شوهرمه.و وظیفه س میدونن همه حاضر خدمتشون باشه. و به منم میگه ای تویی که شوهر کردی نه من،و باید مطیع من باشی.بعدا مشاجراتی تو این 5 سال زندگی در این باره و من من کردناش و اینکه سر هربحثی خانواده شو مقدم میدونست و منو محکوم به تمکین میکنه و میگه مادرم هووی تو .من هم شوهرم هم پسر براش.حرف طلاق پیش اومد و خانوادش هم جدیدا خیلی دخالت میکنن و بجای اینکه بزرگی کنن بگن تو زن داری باید در عیدها و مراسمات به خانوادش سربزنین.برعکس میگن دربست دراختیار ماباش.اگرم ما به خانواده م سربزنیم شوهرم سرم منت میزاره که زن ذلیلم. خسته شدم از این همه به مهری شوهرم که حاضر منو بچه شو بزار کنار یا نادیده بگیره به حانوادش توجه کنه که یوقت ناراحت نشن.با اونا بودنه وظیفه میدونه ولی با همسرشو نه.از بس از کوچیکی توی گوشش خوندن.بجایی که با محبت منو سمت خانوادش ببره با این حرفاش که من پسرشونم و مردشونمو ..... اونارو برام بت کرده و رغبتی به دیزنشون ندارم.با اینکه همه از مشکلاتمون باخبرن بی تفاوتن.از نظر مالیم به خانوادش کمک میکنه در حالیکه پس اندازشون از ما بیشتره.ولی برای من مهم نیس.من یه زندگی با عشق ومحبت و تفاهم میخوام.هر صبر و نرمی که به فکرم میرسید منو خانوادم کردیم ولی سر هر دعوای کوچیک بحث خانوادشو میکشه وسط.دست بزنم داره.خیلی عصبیه.لطفا کمکم کنید. و گروه اقایان راجع به مشکلات تک پسری و حد وابستگی به والدین رو به صورت متن بگین. شوهرم توی گروه شما عضوه وحوصله ی ویس های 8 دقیقه ای رو نداره. من یه زندگیه با محبت و تفاهم میخوام. زندگی که زن هم حساب شه