به نام خدا
باعرض سلام و خداقوت
من حدود یک سال است که عقد کرده ام، قبل از ازدواج خیلی به بایدها و نبایدهای رفتار باهمسر فکر میکردم و به این نتیجه رسیده بودم که حفظ احترام و اقتدار مرد مهم ترین کلید و رکن زندگی مشترک است، علاوه براین تأکید روایات وآیات بر این مسأله هم بر اهمیت این مسأله برای من می افزود و اخلاق شخصی من در تمام دوران مجردی به گونه ای بود که حتی اگر از کسی درحد بسیارزیاد هم ناراحت میشدم به اچ نمیگفتم تا احترام میان ما خدشه دار نشود و او را ناراحت نکنم
حالا اما اصلا رفتارهای من شبیه باورهایم نیست
به طرز دیوانه واری باهمسرم بداخلاقی میکنم
حقیقت این است که ما به جهت باورها و ارزشها خیلی باهم تفاهم داریم اما از جهت شخصیتی دوسر یک طیف هستیم، من شدیدا ساختارگرا وهمسرم به طرزوحشتناکی بی ساختار هستند، و علاوه بر ان بی برنامه، من شدیدا محافظه کار و اهل احتیاط و اغماض از حق و... و ایشان دقیقا در نقطه مقابل من قرار دارند
من شدیدا کم حوصله و عجول و همسرم شدیدا صبور و شکیبا هستند
حتی خط قرمزهای خانواده ما برای هم عجیب
است!که ایشان خیلی خیلی بیشتر از من به بایدها ونبایدهای خانواده من احترام میگذارند
این همه تضاد در کنارهم من را سخت کلافه کرده و واقعا نمیدانم با همسرم چگونه برخورد کنم، از بداخلاقی های مکرر خودم با ایشان بسیار ناراحتم ولی متأسفانه علیرغم آن علاقه قبلی من الآن هیچ حسی نسبت به همسرم ندارم و مدام نگران واکنش های ایشان در جمع دوستان و آشنایان هستم
من اعتماد و علاقه ام به همسرم را از دست داده ام
لطفا راهنمایی ام کنید