سلام .خانمی هستم که یکساله ازدواج کردم ۲۴ سالمه و همسرم ۲۸ سال.
همسرم با عشق مثل یه شاهزاده اومد به خواستگاریم و همه چیز مثل افسانه ها بود.
اما از بعد ازدواج فهمیدم چقدر سرده ...از مسائل جنسی انگار خوشش نمیاد و با اینکه خیلی منو دوست داره اما زندگی زناشوییمون نمرش صفره.
دارم عذاب میکشم.اگر رابطه ای هم داشته باشیم برای من هیچه چون ایشون زود انزالی دارن و من زبون ندارم بهشون بگم برو دکتر.آخه من تو پنج ثانیه چیکار کنم؟!
من همسرم رو از بین تعداد زیادی خواستگار انتخابش کردم اما الان کارم شده مقایسه و فکر کردن به گذشته و اینکه کاش اون یکیا رو انتخاب میکردم.
ازینکه اینطوری شدم بیزارم و دوست دارم مثل گذشته عاشق همسرم باشم.همسرم دائما برنامه ی مهمونی و سفر میچینه اگرم خونه باشیم مشغول مطالعه و تلویزیونه و انگار نه انگار چیزی به اسم نیاز جنسی وجود داره!هر بار قراره بیاد خونه من کلی به خودم میرسم اما به محض اومدن میگه بریم خونه مامانمینا.دنیا رو سرم خراب میشه میبینم انقدر بی حسه.
من حس میکنم عین مردا شدم!همه ی فکر و ذکرم شده رابطه ی جنسی حتی سر کلاس درس هم به این فکر میکنم که چرا رابطه ی جنسی نداریم یا اگرم هست چرا انقدر بیخوده...
همسرم پسر خیلی خوبیه خیلی دوسش دارم یکسال پیش جونمم واسش میدادم اما الان میخوام بنیرم و نبینم که دارم ازش سرد میشم.وقتی صدام میزد میخواستم غش کنم از ذوق اما الان نه...گاهی با نفرت نگاش میکنم.
خیلی سعی کردم باهاش حرف بزنم ولی روم نمیشه...نمیتونم بهش مشکلشو بگم.مطمئنم اونم به خاطر زود انزالیشه که تمایلی نداره به رابطه چون فقط پنج ثانیه است!
شما را به خدا کمکم کنید...راهی هست به جز اینکه من بهش بگم؟دارم افسرده میشم و خیلی غمگینم