با سلام. همسر من جز مردهایی هست که خیلی از طرف خانوادش آسیب دیده و همیشه خانوادش دیگران ودامادهاشون رو به ایشون ترجیح دادن و اینو خود همسرم هم میدونه و اذعان کرده و من خودم در این 3 سال بارها دیدم. حتی هفته اول ازدواجمون که برادرشوهرم چون ایشون پدرشونو به گفته خود برادرشوهرم بردن دکتر و چند روز با تاخیر میرفتن سر کار از شرکتش بیرون کرد و با وجود محق بودن همسر من خانوادش زنگ میزدن و ایشونو که با ماهی 3 میلیون قسط هفته اول ازدواجش بیکار شده رو شماتت میکردن. ازیندست تبعیضها بسیار اتفاق افتاده در این 3 سال که خودم دیدم ولی با این وجود ایشون بسیار به خانوادش وابستگی عاطفی داره و هر بار که اونا برای زندگی ما مشکلی ایجاد میکنن یا بین پسرهاشون تبعیضی قائل میشن نه تنها همسرم سرد نمیشه بلکه احترامش بیش از قبل میشه به خونوادش و خانوادش شهرستان زندگی میکنن ولی این 3 برادر تهرانن. وقتی مادرش و خواهراش میان تهران من اگر در بدترین شرایط و وضعیت هم باشم اولویت ایشون مادر و خواهرشه و اونا هم همسرمو بیشتر برای اینکه ببرتشونو بگردونتشون میخوان و واقعا احترامی براش قائل نیستن و با این وجود ایشون به شکل افراطی و عاشقانه و شیفته وار به مادر و خواهرش خدمت میکنه و اونا و زندگیشون در راس تصمیمات و کارهاشه. هر روز با مادرش در تماسه و ریز مسائل کاریشو که حتی گاهی به منم نمیگه درمیون میذاره و حس میکنم مادرش با دلسوز نشون دادن خودشم ی توصیه هایی بهش میکنه که مشخص میشه بعد از حرف با مادرش رفتارش تغییر میکنه. من واقعا حس بدی به این جریان دارم و نمیدونم چطور باهاش رفتار کنم که وابستگیش کم شه.