سلام.
مادر من یکسال فوت شده و شرایط روحی من خیلی به هم ریخته
شوهر من تو این یکسال هیچ کاری نکرد برای ارامش من
الان هم یه جوری شده از همه ادمها بیزاره.زود عصبی میشه. نمیخاد با هیچکس بره بیاد.همیشه در حال چرت زدن و خوابش میبره.همیشه سر درد داره.و حرف هیچ کس و هم قبول نداره...
البته کارش خیلی حجیمه و ذهنش خیلی مشغول.ودر هیچ مسیله ای تو زندگی اهمیت برای من قایل نیست: مثل: گریه کردنم.غصه خوردنم.روحیه ضعیف دوران پریود.تنها بودنم از نبود مادرم.مسایل روحیه خانمها.مسایل جنسی خانمها و...
خلاصه هیچی براش ارجحیت نداره
من چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خسته شدم...دوسش ندارم دیگه.........دلم میخاد با یه پسر دوسالم ولش کنم برم جایی که هیچ کس منو نشناسه
توروخدا بگید از کجا شروع کنم؟؟؟
مشاور و اینهارو هم قبول نداره نه میذاره من برم نه خودش