سلام
مادرم دو ماه بعداز عروسیمون سکته مغزی کرد
اولش شوهرم خیلی ناراحت شد
بعداز چندوقت اوضاع مالی مادرم وبرادرم خیلی بد شد
جوری که برادرم مادرم ول کرد ورفت مادرم مدتها تنها زندگی میکرد گاهی خونه این واون زندگی میکرد بعداز چند وقت مادرم کاملا زمینگیر شد دیگه هیچکس حاضر نمیشد نگهش داره چند ماه آوردمش پیش خودم ولی به خاطر اینکه کنترل ادرار نداشت شوهرم قبول نکرد پیش ما بمونه
خلاصه آتیش افتاد تو زندگیمون ومادرم دربدر شد از برادرم هم خبری نشد حالا مادرم بازم با چرخیدن توی چند خونه فامیل دوباره علی رغم رضایت شوهرم برگشت پیشم اوصاعش از قبل خیلی بدتره
شوهرم میگه تکلیف منو مشخص کن یا من یا مادرت مادرم نه خونه داره نه حقوق مستمری ونه هیچ سرمایه ای
خونه سالمندان ۱ملیون تومن میخاد که ندارم
هرروز جنگ ودعوا
چه کار کنم سه تا بچه دارم