ما یک سالونیمه عقد هستیم،
شوهرم احساساتشو بیان نمیکنه،
از بار اولی که دعوا کردیم منو تهدید کرد که اگر اخلاقمو درست نکنم طلاقم میده-این مسئله از همون بار اول منو خیلی دلسرد کرد،و مثل یه عقده تو دلم تمام رفتارامو تحت شعاع قرار میداد، اما واقعا مردخوبیه-منتها اصلا نیاز عاطفیه منو پاسخگو نیست، وقتی در صلح هستیم خیلی خوبه-
اما امان از روزی که دعوامون بشه-بعد این همه مدت باز تکرار کرد که طلاق میده-
من نمیدونم چیکارکنم، حتی به خانوادم هم نگفتم.
الان آشتی کردیم- اما این حرفش یادم نمیره و من ناامید هستم.
مامانم جهیزیه آماده میکنه اما من درگیر این داستانها هستم، هیچکس حرف دلمو نمیدونه، بجز ها خانواده شوهرم که اونا هم طرف پسرشونو میگیرن
من شوهرمو خیلی دوست دارم،اصلا نمیتونم به طلاق فکر کنم-
دلیل همسرم هم اینه که میگه من رفتار بچگانه دارم،مثلا بگم بریم سینما یعنی بچه بازی درآوردم.
چون شوهرم کارسنگینی داره و تمام مسئولیت خانوادش رو دوش اینه-اصلا حوصله نداره،ذوق نداره
درصورتیکه من واقعا به ابراز محبتش احتیاج دارم چون 25سالمه و اوج جوانی و شور.حتی یه بوسو دریغ میکنه،میگه بچه بازیه-
چه رویه ای رو پیش بگیرم- اصلا من چیکارکنم