سلام.چندروزقبل هم این سوال روپرسیدم نمیدونم چراجواب ندادیدیاشایدم نوبت من نشده به هرحال یکباردیگه میگم .دختری 19ساله دارم من وشوهرم فرهنگی هستیم.دوسال قبل دخترم به دانشگاه رفت همون سال اول متوجه شدم باپسری دوست شده وپیام میده.بعدازتذکرم قول داددیگه نده اما ادامه پیداکرد.کوشیش که خراب شددیگه نخریدم براش امااون پسرگوشی براش میخریدکه ارتباط داشته باشن ومن وقتی متوجه میشدم میگرفتم تاهشت باراین اتفاق تکرارشدتااینکه دریک نوبت پیامهاش رودیدم ومتوجه شدم چه حرفهای رکیکی درباره روابط زناشویی به دخترم زده ودخترم که تااون موقع اینارونمیدونست اشفته شده بود.بعدامتوجه شدم پسره میره دانشگاهش وبه همراهش بیرون میره.ترسیدم ازسادگی دخترم سواستفاده کنه وبشه انچه نباید.برای همین دیگه نگذاشتم دخترم دانشگاه بره.به خانواده پسرهم اطلاع دادم پدرکه نداره حرف خانوادش هم گوش نمیده.دخترم شدیدبهش وابسته شده.بسیارلاغروافسرده شده وازهرفرصتی برای زنگ زدن بهش ودیدنش استفاده میکنه.پسرقبلا خواستگارش بودوماجواب رد داده بودیم.چون هیچ سنخیتی باهم نداشتیم.تاسیکل درس خونده وازنظرفرهنگی هم بهم نمیخوریم بااین اتفاقات که دیگه اصلا نمیتونم بعنوان داماد بپذیرمش اما گوش دخترم واون پسربدهکارنیست.مشاوره هم بردمش فایده نداشت.نمیتونه به پسر نه بگه وفکرشوازذهنش بیرون کنه .محیط زندگیمون کوچیکه وهمه سریع میفهمن میترسم ازابروریزی.شوهرم هم پشتم نیست که بهش تکیه کنم چون خیلی شکننده است وهمش گریه میکنه.دوساله زندگیم اشفته شده حتی رابطه زناشویی نداریم چون شوهرم میگه ممکنه بیشتربه خطابره اصلا تواتاق من نمیخوابه.توروخدازندگی واعصابم داره داغون میشه کمکم کنید.هرچی بادخترم حرف میزنم اولش قبول میکنه امافرداش دوباره همینه.وقتی گریه هامومیبینه میگه دعاکن من بمیرم یامیگه خودکشی میکنم.میدونم اینا هم اون پسریادش داده چون بهش گفته اگرزنم نشی خودکشی میکنم.دخترم که تادوسال قبل دروغ نمیگفت الان دروغگوی قهاری شده.درضمن اون پسرخواستگارای عالی دخترم روهم پرونده وداره ابرومونو میبره .تا حالا صدبارقول داده دیگه نکنه اما بازادامه داد دیگه بهش اعتمادندارم.توروخدابگیدچکارکنم