با سلام ، مدت یک سال و نیم است که زندگی مشترکم را آ غاز نموده ام و همسرم را بسیار دوست دارم و با هم مشکلی نداریم . فقط مسئله ای که هست خانواده همسرم بسیار اهل دخالت و نظر دادن در تمام ابعاد زندگی هستن که من و شوهرم با توافق هم بسیاری از مسائل زندگیمان رو بهشون نمیگیم یا اگه بپرسن جواب دقیقی نمیدیم ، این مسئله باعث شده که شوهرم دچار استرس و اضطراب شده و متوسل به دروغ گفتن به خانواده اش شود که از حرف و حدیثایی که گفته شود جلوگیری کند و من احساس می کنم ترسی هم در وجودش از خانوادش هست که طوری وانمود می کند که مطابق میل اونا باشه پیش اونا ، این مسئله بسیار من را ناراحت و آ زرده خاطر می کنذ که چرا شوهرم باید از خانوادش بترسذ چرا دروغ می گوید چرا واقعیت رو نمی گوید به هر حال ما نمی توانیم همه را از خودمون راضی نگه داریم ، با شوهرم صحبت کردم و بهشون متذکر شدم اثرات این رفتار رو که تاوان سختی دارن میدن و خودشون بیش از همه اذیت میشن و با درو غ گویی ، آ خرت خود را ازدست می دهند . خود شوهرم هم قبول دارن ولی این ترس و دروغگویی جزءشخصیت درونیشان شده و نمی توانن درست برخورد کنن و ناخوادگاه متوسل به دروغ پیش خانوادش می شود حتی متوجه شده ام که بعضی مواقع هم به من دروغ می گویند علت را می پرسم می گویند اگه حقیقت را می گفتم ناراحت می شدی یا من را سرزنش می کردی که چرا این کار را انجام ندادم و می گویند حوصله بحث و صحبت رو نداشتم دروغ گفتم ، در ضمن خانوادش به خصوص پدرشوهرم خیلی سرزنش می کنن و اهل منت گذاری هستن و پرتوقع هستن و دلایلی که شوهرم دروغ بهشون میگه بیشتر همین است . لطفا من را راهنمایی کنید در این زمینه که من چگونه رفتار کنم چون اخساس می کنم به شوهرم اعتماد کامل ندارم . اگه خانوادش از من چیزی رو بپرسن من راستشو میگم چون دلیلی برای ترس و دروغگویی ندارم و اعتقاد دارم حقیقت از هر چیزی بهتر است و خود خانواده شوهرم متوجه شدن که پسرشون بهشون دروغ میگه و از من بسیاری مسائل رو می پرسن . بقیه خواهر و برادرا هم مثل شوهرم به پدرو مادرشان دروغ می گویند و این دروغگویی ارثی شده در خانوادشان .