ما مستاجریم. صاحب خونه خونه رو فروخته و ما باید از اینجا بریم. شوهرم پشت سر هم امتحان داره از طرفی م صاحب خونه جدید عجله داره که زودتر بیاد و ما با اینکه تا 15مهر قرارداد داریم ولی باید بلند شیم.چن روز با هم رفتیم دنبال خونه.به نتیجه مشترک نرسیدیم.آخرین خونه ای که دیدیم من نپسندیم شوهرم پسندید و دیگه حاضر نشد خونه دیگه ای رو ببینیم . مامان و بابای منم که اون روز برای نگهداری بچه ها خونه مون بودن با خودش برداشت و برد تا خونه رو نشون اونا هم بده. رفتنشون طول کشید . زنگ زدم ببینم چرا دیر کرده. گفت بستیمش.من واقعا ناراحت شدم و کلی گریه کردم.با این بجه توی شکمم. وقتی برگشت به نشونه قهر لباسمو پوشیدم که برم ولی جلومو گرفت گفت شوخی کردم. چن روز بعد مامانم زنگ زد گفت بیانه داده به صاحب خونه و قراره معامله کنن. خانم اون صاحب خونه دوست مامانم بود.منم وقتی اینو شنیدم به شوهرم اسمس دادم که کی بریم؟! میخواستم شوخی کنم ولی دیدم اینطوری که نمیشه توی قضیه به این مهمی منو بپیچونه.دوباره لباسامو پوشیدم و اسمس بهش دادم که من رفتم حرم حضرت معصومه بیا پیش بچه ها که تنها ن.هر وقت اون خونه رو پس دادی میام اونم اسمس داد که برو گمشو بی لیاقت بدبخت من همچین زنی نمیخوام طلاقت دادم حلال کن.نرفته بودم ولی چون اینطوری گفت برای اولین بار رفتم.توی حرم بهم زنگ زد و گفت یه اشتباهی کردی بیشتر کشش نده بیا فلان جا.رفتم. گفت اگه زن من میخوای بمونی باید بیای اونجا زندگی کنی. از اون روز هرچی باهاش حرف میزنم که راضیش کنم نمیشه.کلی گریه کردم و التماس کردم ولی حرف خودشو میزنه. میگه من مردم تصمیم اخر با منه و تو باید مطیع باشی.اون خونه قدیمیه .یه حموم بدرد نخور داره که برای بچه داری سخته . دسشوییش توی حیاطه و من با این وضعیت بارداریم با دوتا بجه 2ساله و 3ساله که دقیقه به دقیقه احتیاج به دسشویی دارن چطور توی اون خونه زندگی کنم؟! با همین پول یه خونه توی سایت دیدم خیلی تمییزه ولی آقا به این بهونه که پیاده نمیتونن برن حرم و ما م پیاده نمیتونیم بریم خونه مامانم و اینکه وقت نداریم بگردیم و خونه از این بهتر پیدا نمیکنیم حاضر نیست از حرفش کوتاه بیاد.من باید چکار کنم؟نمیشه که همه خواسته های منو توی زندگی نادیده بگیره و تنها تصمیم بگیره.