من حدود شانزده ساله که ازدواج کردم. و مشکلات خیلی زیادی با همسر وخانواده همسرم داشتم. همسرم بشدت تحت تاثیر یکی از اعضای خانواده اش بود و بارها به خاطر ایشون با من رفتارهای خیلی ناراحت کننده ای داشت. به مشاور هم مراجعه میکردم و تلاش میکردم که مشکلات رو حل کنم ولی ایشون اعتقادی به این روش نداشت و همکاری نمیکرد. الان مدتیه که اون عضو خانواده ایشون از ایران رفتن و کلا ارتباط ما باهاشون تقریبا قطع شده و طبعا مشکلات ما حجم خیلی زیادیش حل شده و تنش خیلیی بین مون کم و ناچیز شده. ولی الان که آرامش به زندگی مون برگشته من دچار یه مشکل شدم و اونم اینه که دیگه اصلا احساس علاقه و دلبستگی نسبت به ایشون ندارم به خاطر رفتارهای ظالمانه قبلی ایشون وخاطرات تلخی که از سالهای قبل ازشون دارم. ایشون الان خیلی رفتارش نرمال و قابل قبول شده.ولی من بشدت ازشون احساس دوری و حتی نفرت میکنم . در عین حال که اصلا قصد جدا شدن ندارم. چون دوتا بچه دارم و در عین حال فکر میکنم این زندگی رو دوست دارم چون براش خیلی زحمت کشیدم. ولی ادامه این بی علاقگی داره به دوام این زندگی ضربه میزنه و متاسفانه این بار از جانب من. لطفا راهنمایی کنید که چطور بر این حسم غلبه کنم تا بتونم تحمل کنم.