سلام,دختری هستم۲۱ساله, از۵سالگی به علت فوت پدر و مادرم با خواهرم و همسرش زندگی میکنم,حدودا از سن ۸،۹سالگی اذیت هایی از سوی همسر خواهرم برایم پیش اومد که از ترس ازبین رفتن زندگی خواهرم این موضوع رو کاملا مخفی نگه داشتم اما متاسفانه چند ماه پیش حرفی به نامزدم زدم که مشکوک شد و باعث شد تا همه ماجرا رو براش تعریف کنم با تمام جزییات , ابتدا سعی کرد درکم کنه ولی بعد از مدتی گفت که با این موضوع نمیتونه کنار بیاد و ازدواج بکنیم باید کاملا با خانواده خواهریم قطع رابطه کنم و یا اینکه هرچند ماه خودش منو چند ساعتی میبره و با خودش هم باید برگردم و میگه همونجوری که این همه سال از خواهرت مخفی کردی ممکنه اتفاقی بیفته از من هم مخفی کنی. الان چند ماهی از این ماجرا گذشته و تونستم بهش ثابت کنم که همه نزدیکیای همسر خواهرم به من و لمس کردناش دوران کودکی بوده و بزرگتر که شدم گاهی نگاهاش آزارم میداده و الان هیچ نظر بدی نداره(البته هنوز هم گاهی با نگاهاش و لمسای کوتاهی که گاهی میکنه ازارم میده اما برای ارامش فکر نامزدم سعی کردم بهش بگم دیگه هیچ اتفاقی نمیفته), و بعد از این مدت فکرش ارومتر شده و نمیگه باید قطع رابطه کنم اما باز هم شدیدا از همسر خواهرم تنفر داره, بنظر شما در این شرایط بهترین کاری که میتونم انجام بدم چی هست؟باید با نامزدم همراه بشم و اجازه بدم هر تصمیمی در رابطه با خانوادم و رابطه من با اونا بگیره؟؟گاهی اوقات هم بین حرفاش میگه اگه ازدواج کنیم بهش میگم از امانت پدرزنش خوب محافظت نکرده و میترسم حرفاش رو به خواهرم برسونه و زندگیشون بهم بخوره, البته از ویژگیای اخلاقی نامزدم بخوام بگم ادمیه که خیلی روابط اجتماعیش و سطح فکریش بالاست و به هیچ کس بی احترامی نمیکنه , سعی در خراب کردن زندگی کسی نداره ,اما همیشه میگه بهم که با همسرم خواهرم نمیتونه کنار بیاد.ممنون میشم کمکم کنید قبل از اینکه عقد کنیم و رسمی بشیم یک تصمیم عاقلانه بگیرم.