سلام امروز عصرشوهرم اومده بود بعداز چند ما ه شروع کرد به قران خوندن سوره توبه را خوند گفت توبه کردم وشب نماز خوند توحال خودش هم نبود بعدازش پرسیدم باسماجت من که بیا مثل دوتا دوست باهم حرف بزنیم نه مثل زن شوهر که اعتراف کرد که اونو حلال کنم گفتم برا چی کلی اسرار که گفت با یکی از مسافراش دوست شده بود برا مدتی ورابطه هم داشتن خواست که اورا ببخشم منم خیلی بهش اطمینان داشتم بااین کار که کرد وقولی که بهش دادم مثل دوتا دوست باشیم نه زن وشوهر موندم چه کار کنم چی بگم اصلا دنبالشو بگیرم یا نه الان هم چشم روهم نذاشتم دارم دیونه میشم ازش بدم اومده ازاین همه اعتماد من سواستفاده کرده تازه ازم حلالیت هم میخواد توروخدا کمک کنید که چه برخوردی باهاش داشته باشم چطور این دل ساده که سریع گول حرفهاشومیخوره راضی کنم دارم دیوانه میشم کمک کنید ازیک طرف دوست ندارم کسی مثل بزرگترش هم بدونه که ابروش بره اسم خداروبراش قسم خوردم که مثل دوست باشیم موندم ازقبل که تازه ازدواج کردیم بهش گفته بودم هرخطای رومیتونم ازش چشم بپوشم به جز این کار نمیدونم دیگه راه درست رو بگیدممنون از لطف شما