سلام وخسته نباشید خدمت شما.من یک سال و نیم که عقدم و همسرم سربازه.من هنوزفک میکنم همسرم تو دوران مجردی به سرمیبره نمیدونم چکارکنم تا یکم یه خودش بیاد چندوقت یک باربهش میگم و فقط میگه چشم بازکارای خودش انجام میده.مثلاوقتی بیرون میریم اصلابامن قدم نمیزنه واسه خودش جلوترمیره ینقدتحمل کردم که دیگه خسته شدم.باخانواده شوهرم میرم بیرون بااینکه مادروپدرش پیرشدن ولی قدم به قدم باهم میرن و همینطور جاری هام.همین چن روزپیش رفتیم بیرون بازم این اتفاق افتاد بهش گفتم مادروپدرت بااینکه پیرشدن باهم میرن ولی ماکه نامزدیم....بهم گفت خودمم به این موضوع فک کردم. بامادررفتیم بیرون مادرم فک کردخودم باهاش قدم نمیزنم دعوام کردگفت چراباشوهرت نمیای زشته ولی نتونستم بهش بگم.یااینکه بادوستاش میره بیرون زیادعکس میندازه ولی بامن عکس نمیندازه میگه مگه قراره ازهم جدابشیم بااینکه خیلی جاهاروگشتیم ولی ی عکس هم ندارم فقطمیگم رفتیم فلان جا اینقدعکس جاری هام دیدم افسرده شدم.خیلی دوسم داره ولی نمیدونه چطوری ابرازکنه بااین کاراش دارم دیوونه میشم.اخه قیافم بدهم نیست که هرچی فک میکنم نمیفهمم خودش میگه توخوشکل منی و بهترازتو هیچ جاپیدانمیکردم ولی ...خیلی دلم پره و حرفم زیاد سعی کردم خلاصه بگم. اگه طولانی شدببخشید راهنماییم کنید ممنون