باسلام .
8ساله که ازدواج کردم دوتاپسردارم .تاهمین پارسال تمام مخارج خونه ازخوراک وپوشاک ووسایل خونه ومخارج مسافرت رومن پرداخت میکردم .چون اقساط زیادی داریم شوهرم قسط میداد.
من دخترپرانرژی وپرنشاط وشاداب وشیطونی بودم به صورت سنتی ازدواج کردم چون به عشق بعدازازدواج اعتقادداشتم.همینطورم شدمن بعدازعروسی وافعابه شوهرم علاقه مندشدم ولی حالا توسن 28سالگی کاملاافسرده شدم عصبیم واحساس پیری میکنم بس که بی محبتی ازطرف شوهرم میبینم.همیشه خونم مرتبه غذام امادس تبرازعلاقه به شوهرم وخانوادش میکنم احترام میزارم .شوهرم ادم کاملابی احساس وسردیه وهمیشه ساکته .خیلی دیرعصبی میشه دعوانمیکنه اما امان ازوقتی من کاری کنم که به میل اقانباشه براثرفشارکاری توخونه ونگهداری ازبچه ها عصبی بشم یادادبزنم وباهم دعوامون بشه وقهرکنم اگرهفته هاهم طول بکشه بامن اشتی نمیکنه وپیشقدم نمیشه تازه تومدت قهری ازم متنفرهم میشه مثلا قاب عکسم روبرمیگردونه که نبینش توچشماش میشه تنفررودیددرحالی که من بدبخت حتی وقتی باهاش قهرم بازم دلم براش تنگ میشه ونگرانش میشم .براش فرق نمیکنه من مقصربوده باشم یاخودش پیشقدم برای دوستی نمیشه.اصلا توکاری خونه ونگهداری ازبچه هابهم کمک نمیکنه.وقتی. دارم بابچه هاحرف میزنم اگه نظرش بامن یکی نباشه جلوبچه هابامن مخالفت میکنه.صبح میره اداره عصرکه میادخونه یاخوابه یاسرش توگوشیشه یافوتبال میبینه هیچ حرفی برای گفتن بامن نداره.قبلا نمازش روسروقت میخوندبرای رفتن به مکانهای زیارتی علاقه نشون میدادولی حالا نمازنمیخونه توگوشیش پرازشبکه های مستهجن وفیلمای سکسی .فکرمیکنه من نمیدونم بعضی وقتهامن حذفشون میکنم ولی میبینم که دوبا ره نصبشون کرده .ازوقتی بچه هابه دنیاامدن مخصوصادومی اتاق خوابش روبه بهانه صدای نوزادجداکرد نزدیکیمون هروقت اون دلش بخوادصورت میگیره بدون معاشقه وخیلی رسمی .حتی یه بارم بهم نگفته که دوست دارم یابرای این همه زحمتی که این چندسال برام کشیدی ممنونم ازت .اگه ازش برای خودم پول بخوام خیلی راحت بهم میگه که ندارم پول توجیبی بهم نمیده .مطمینم که به قول معروف زیرسرش بلندنیست وقصدبهم زدن زندگی رونداره ولی من ازاین مدل زندگی کردن بدم میاد من تواین خونه تبدیل شدم به یه خدمتکار بارها وبارها باهاش حرف زدم فقط سکوت میکنه ومیگه توتوهم زدی ومیخوای زندگیمون روخراب. کنی .به حرفای من مسخرش میاد.من دارم باتمام عشقم زندگی میکنم پسرام وشوهرم روعاشقانه دوست دارم ولی حتی یه تکه نگاه محبت امیزازطرف شوهرم دریافت نمیکنم احساس میکنم داره بهم توهین میشه یاحتی ترحم که داره باهام زندگی میکنم ولی ازنظرخودش این طورنیست.این انتظارزیادی که میخوام بهم ابرازمحبت کنه. خواهش میکنم راهنماییم کنیدروحییم خیلی گرفته خیلی عصبی وپرخاشگرشدم کمکم کنید.توان مالی هم ندارم که برم پیشه روانشناس.ولی کلی کتاب ومطلب روانشناسی خوندم وبکاربردم ولی فایده نداره این اقاکوه یخه تاقبل ازبچه دارشدنمون بهتربود ولی حالا دیگه
......