سلام
لطفا راهنماييم كنيد
من چهارسال باپسري دوست بودم در شهرستان من ٢٤ساله و بزرگ شده تهران ايشون ٣٠ساله قصدمون هم ازدواج
اما الان ميبينم ك فرهنگهامون باهم فرق داره
شديدا همديگه رو دوست داريم اما توبعضي مسائل مشكل داريم لطفا بگيد اين مشكلات بعدازازدواج تاچ حد جدي هستند و اصلا صلاح هست ازدواجمون ياخير!
مثلا ب من ميگه برو كاركن من همه خواهرام كارميكنن توم كاركن پخته تر ميشي!!
حتي بكبار گف از دخترهمكارش ك صبحها ازخودشم زودتر بيدار ميشده قبلا خوشش ميومده! ازروسادگي ميگه! يا ميگه لاغرتر شو! حس ميكنم سعي ميكنه فقط اعتمادبنفسموبياره پايين!!
با خواهر بزرگترش خيلي راحته ومسايل خصوصيشم ب خواهرش ميگه! من خيلي ازين وضع ناراحت و نگرانم لطفا كمكم كنيد شرايط مشاوررفتن رو فعلاندارم
تقريبا همسطح هستيم خب اونا بزرگ شده شهرستان ماتهران
مثلا همش ميخواد ثابت كنه ك از من و خانوادم كمتر نيست براي اينكار مارو موقعيتمونو گاها مياره زيرسوال!
مثلا يكبارهم گف شما جاي مروسطي ميشينيد تو تهران من بيام جاي بهتري ميگيرم
واينكه گفتم باخواهرش راحته زيادي اينارو من دوس ندارم مثلا درمورد مسائل جنسي خواهرش بااين حرف ميزنه!
بنظرتون اينها بعدا ميتونه مشكلسازباشه
مثلاهمش فكرميكنم حتي اگه بخاطرمن هم چيزي نگه بعدها خانوماي شاغل رو همش تحسين ميكنه
و يا اينكه گاها پيش دوستاش ياخانوادش بامن سردتر از بقيه اوقات برخورد ميكنه! احساس ميكنم دوس نداره خانواده اش بفهمن چقد دوسم داره البته ميگه وقتي من ميخوام باتو ازدواج كنم اين يني ك ميدونن ك دوستت دارم ديگه!!
از خوبيهاش اينكه دوستم داره خانواده داره سيگاري نيس اهل خيانت مهموني وامثال اينها نيس
ك خب واسم مهمه همه ايناخيلي
و اينكه من دوست دارم همسرم كاملا حتي مخالف كار كردن زن باشه! بگه زن بايد بشينه تو خونه ب خودشو خونه و همسرش برسه! اماايشون دقيقا برعكس دوسداره..
حتي دوس داره زبان محليشون رو ياد بگيرم اما من چون علاقه اي ب زبان تركي ندارم بااينكه پدرخودمم ترك هستن يادنميگيرم!
مناسبتهارو جدي نميگيره
از الان ك حرفشو ميزنم ميگم دوس دارم هميشه حلقه ازدواجمون دستت باشه ميگه فكرنكنم ميدونمم ك دستش نميكنه چون ميشناسمش تيپشم هميشه رسميه جوريه ك اصلا نميتونه ب چيزتي جديد عادت كنه!
حس ميكنم هرچيزي ك واسه من مهمه واسه ايشون اصلا مهم نيس..
در عين حال خيلي دوستش دارم نميدونم چكاركنم كنارش ارامش دارم اما گاهي ك لج ميكنه واقعا تا مرز جنون ميبرتم ميترسم ازش متنفرشم بعدا..!