با سلام. من 1 سال هست که ازدواج کردم مشکلاتی در زندگیمون داشتیم هم از لحاظ مالی هم از به لحاظ اختلاف سلیقه که همه زوجها کم و بیش تجربه میکنن ولی همسر من متاسفانه از همون ابتدای ازدواج هر زمان که جر و بحث یا اختلافی پیش میومد منو تهدید میکرد که زنگ میزنه به پدرم و میگفت که من از پس تو برنمیام و پدرت بیاد تو رو جمع کنه حتی من یک بار که خیلی ناراحتو آشفته شدم از دستش گفتم بیا چند روز از هم فاصله بگیریم من به خونوادم میگم تو رفتی مسافرت که بد نشه و این چند روز کمی فکر کنیم دور ازهم حالا این راه حل من چه درست چه غلط ایشون دوباره تهدید کرد که تو بری خونه پدرت حتی اگر به اونها هم جریانو نگی من رنگ میزنم به پدرت میگم تا بالاخره ایشون یک روز بابت ی بحث معمولی رفت خونه پدرم و خانواده من در جریان جزئی ترین مسایل ما قرار گرفتند این در حالیه که پدر من مشکل قلبی داره و من ازدواج دومم هست. ازون به بعد با اینکه آبروی من پیش پدر مادرم رفت و اونها همیشه نگران زندگی من هستن باز هم هر مسئله ای پیش میاد چه حق با من باشه چه با خودش سریع تو عصبانیت با پدر من تماس میگیره و اعصاب ایشون رو بهم میریزه و من واقعا دیگه تحمل این کارش رو ندارم و میبینم حتی زمانی که ما زندگی آرومی داریم پدر و مادرم نگران ما هستن ضمن اینکه احساس سرافکندگی پیش خانوادم دارم. از زیاده گوییم عذر میخوام. لطف بفرمایید منو داهنمایی کنید که در مواجهه با این کار ایشون چه واکنشی بابد داشته باشیم من و خونوادم تا ایشون این کارشو ترک کنه؟